پیامبر خدا در گذرگاه شمالی بدر در دامنهی کوه العدوة الدنیا در انتظار کاروان
قریش بود تا کالاهای تجارتی آنان را مصادره کند که ناگهان باخبر شد سپاه قریش برای حفاظت این کاروان از
مکه بیرون آمده.
پیامبر خود را بر سر دو راهی دید. از یک طرف میدید برای مقابله با ارتش بزرگ مکه آمادگی ندارد چون با سپاه کوچکی از مدینه بیرون آمده بود و از طرفی اگر به مدینه برمیگشتند پیروزیهای گذشته مسلمین از دست میرفت و چه بسا دشمن به پیشروی خود ادامه میداد و به مرکز اسلام
مدینه حمله میکرد.
به همین دلیل، پیامبر شورایی تشکیل داد و نظر اصحابش را جویا شد. ابتدا
ابوبکر برخاست و گفت:« ما از مدینه با آمادگی کامل بیرون نیامدهایم.»
پیامبر فرمود: بنشین.
سپس
عمر نیز همان سخن را تکرار کرد و رسول خدا دستور داد که بنشیند.
آنگاه
مقداد برخاست و گفت:« ای پیامبر خدا! قلوب ما با شماست. ما مثل
بنی اسرائیل نیستیم که به موسی گفتند: " تو و پروردگارت به جهاد بروید و ما در همین جا نشستهایم. " ما میگوییم در سایه عنایات خدایت جهاد کن و ما نیز در رکابت نبرد میکنیم.»
پیامبر از شنیدن سخنان مقداد خوشحال شد و در حق او دعا کرد. پس از او
سعد بن معاذ نیز سخنان حماسی و شورانگیزی ایراد کرد و در پایان گفت:« به فرمان خداوند، ما را به هر جا که صلاح است روانه کن.»
پس از سخنان سعد، پیامبر بلافاصله دستور حرکت را صادر فرمود و مژده شکست قریش را به یارانش داد.
منابع:
- فروغ ابدیت،ج1، ص403
- مغازی واقدی، ج1، ص48
مراجعه شود به: