« شوذب بن عبدالله » که از قبیله بنی شاکر بود، از بزرگان
شیعه به شمار می رفت و در میان اعراب به شجاعت شهرت داشت. وی از حافظان سخنان
امیرالمؤمنین علی بود؛ شیعیان نزدش میآمدند و از وی حدیث فرا میگرفتند.
شوذب که از بستگان
عابس بن ابی شبیب بهشمار می رفت، بعد از ورود
مسلم بن عقیل به
کوفه، به همراه عابس که حامل نامهای از سوی مسلم به
امام حسین بود، از کوفه به
مکه آمد و همواره در رکاب امام بود تا به
کربلا آمد.
روز عاشورا پس از آن که تعدادی از اصحاب امام حسین علیه السلام به شهادت رسیدند، عابس بن ابی شبیب در حالی که یکی از بستگانش به نام شوذب بن عبدالله همراهش بود به میدان آمد.
او به شوذب گفت:« چه در سر داری و چه خواهی کرد؟»
شوذب پاسخ داد:« چه کنم؟ به همراه تو در پیشگاه پسر دختر پیغمبر می جنگم تا کشته شوم.»
عابس گفت:« درباره تو همین گمان را داشتم. بنابراین اینک به حضور امام حسین علیه السلام برس تا تو را نیز در شمار یاوران خویش ببیند، همان گونه که دیگران را بهشمار میآورد و من نیز به وسیله شهادت تو آزمایش شوم و در مصیبت تو پاداش الهی نصیبم شود. اکنون اگر کسی را نزدیک تر از تو با خود داشتم او را پیش از خود به میدان میفرستادم تا در مصیبت او اجر یابم که امروز روزی است که باید در حد توان، در تحصیل پاداش الهی بکوشیم؛ چرا که فردا روز عمل نیست، بلکه روز حساب است و بس.»
آن گاه شوذب پیش رفت و بر حسین علیه السلام سلام کرد و به میدان نبرد شتافت و همانند دلیران مبارزه کرد تا به شهادت رسید.
منابع:
- ابصار العین، ص 75 و 76
- نفس المهموم، ص 145.
مراجعه شود به