حبابه والبیه که از زیادی سجده بر خاک صورتش سوخته بود می گوید: من زیاد به دیدار
حسین بن علی علیه السلام می رفتم تا این که یک لکه ای بین دو چشمم پدیدار شد و این برای من خیلی گران آمد و روزهای زیادی را در منزل گذراندم و بیرون نیامدم، تا این که حضرت درباره من سوال کرده که
حبابه والبیه چه می کند ؟
اصحاب گفتند: بین چشمهایش لکه ای پدید آمده است و از این جهت بیرون نمی آید.
حضرت به اصحاب خود فرمود: بلند شوید تا نزد او برویم، حضرت با اصحاب نزد من آمدند و من در نمازخانه خود بودم.
حضرت فرمود: ای حبابه، چندی است که نزد ما نیامده ای؟ گفتم: یا بن رسول الله، این مشکل برای من پیش آمده است، پس رو بند خود را کنار زدم و حضرت دست روی آن محل گذارد و دعایی خواند و فرمود: ای حبابه خدا را شکر کن که آن لکه را از تو بر طرف نمود و من به سجده افتادم.
حضرت فرمود: سر خود را بلند کن و در آینه نگاه کن و من سرم را بلند کردم و اثر از آن لکه ندیدم و خدا را سپاس گفتم.
منابع :
بحار الانوار، ج 44، ص 180، حدیث 1- بصائر الدرجات.
بحارالانوار ،ج 46 ، ص 33، حدیث 28 به نقل از مناقب
ص 27 حدیث 13 به نقل از کمال الدین