جامعه شناسان و مردم شناسان غربی و حتی اسلامی مانند
امیل دورکهیم ،
اگوست کنت ، و برخی
مردم شناسان و علمای تاریخ ادیان مانند
تیلور و
جیمز فرازر دین را فطری بشر نمی دانند و آنها برای دین و ادیان مراحل تکاملی دیگری را بیان می کنند.
آنها بیشتر روی
ادیان ابتدایی تحقیق نموده اند و گفته اند که به طور کلی دوران زندگی انسان رااز نظر تکامل ازآغاز تا کنون می توان به چهار مرحله تقسیم نمود:
- مرحله جنگل نشینی
- مرحله غار نشینی
- مرحله چادرنشینی
- مرحله کشاورزی و شهر نشینی.
- آنها می گویند:جهان بینی انسان در مسیر تکامل خود مراحل زیر را طی نموده است تا به حرکت کنونی رسیده است.
- مرحله ادیان ابتدایی
- مرحله ادیان قدیم و چندخدایی
- مرحله ادیان متکامل و یک خدایی .
مقیاس آنها برای این مراحل، همانا سادگى و رشد و تعالى فکرى و روحى انسانها می باشدآنها صفات عمومى انسانهاى ابتدایى را به گونه زیر ترسیم نموده اند:
وابستگی به جامعه و قبیله خود ،زودباورى و سادهلوحى ، تعصب بیش از حد در مورد آداب و رسوم قومى و قبیلگى، غالبا عقاید و آداب و رسوم آنان از نیازهاى جسمانى و روانى آنها سرچشمهمىگیرد. از این رو، نیازهاى جسمانى و روانى ، مانند گرسنگى، عشق، ترس از درد یا مرگ، میل به تعدى و تجاوز به دیگران و غیره دررسوم و آداب آنان مؤثر می باشد. با توجه به این ویژگىها، محققان مراحل فوق را اینگونه تشریح می کنند:
- در مرحله ادیان ابتدایی، انسان ما قبل تاریخ که از اواخر مرحله غارنشینی شروع میشود ، ابتدا می خواست از راه سحر و جادو بر طبیعت مسلط شود که اشکال بر دیوارهای غارها از جانور افتاده و زخم خورده از این نمونه است.
- در دوره چادرنشینی به طبیعت پرستی و تقدیس حیوانات با همان توتمیسم Totemism پرداخت و به یک نیروی نامرئی بنام مانا در طبیعت و موجودات قائل شد و تصور کرد که منشأ همه حرکات و حوادث در طبیعت همان نیروی نامشخص است.
- توتم کلمهاى است از زبان بومیان آمریکا و معناى آن نشانه یا علامت است. این علامت را بومیان آمریکا براى نمایاندن حیوان یا نباتى کهخیال مىکردند روح حامى قبیله در آن سکونت دارد به کارمىبردند.
توتم معمولا یک جانور قابل خوردن، بىآزار و یا خطرناک و هولانگیز و به ندرت نیز یک گیاه و یایکى از قواى طبیعت، مانند باران و آب است که داراى رابطه خاصى با تمام عشیرهاست.
- توتم ابتدا جد اصلى و نخستین قبیله و بعد روح محافظ و کمک کار آن به شمارمىرود که به آنها حکمت و حل معماها و مشکلات را الهام مىکند، و در مواقع خطر،کودکان خود را مىشناسد و آنها را پناه مىدهد.
از این رو، فرزندان یک توتم یاتوتمها به عنوان یک وظیفه مقدس باید توتم خود را نکشند و یا در صورتى کهحیوان نباشد نابودش نکنند، و از خوردن گوشت آن و یا هر گونه استفاده دیگرىاجتناب کنند، در غیر این صورت، توتم، آنها را سخت کیفر خواهد کرد.
- و مانا یک نیروى روحانى غیبى است که اعتقاد به آن نزداقوام بدوى عمومیت داشت ، البته در هر ناحیه و اقلیم، رسوم و آداب و واکنشهاى خاصىداشته است، همه مردم بدوى معتقدند که یک قدرت ساکت و نامعلوم در هر شىء موجوداست و شبیه به یک قوه مافوق طبیعى است که به خودى خود داراى فعالیت و مافوق قوه حیاتى موجود در اشیاء است. از این رو، نسلهاى متوالى این اقوام درباره مانا به خواص و آثار سحرى شگفتانگیز معتقد شدهاند.
فتیش شىء یا اشیایى است مانند مهرهها، سنگریزهها،سنگهاى فرود آمده از آسمان، استخوانها، چوبهاى عجیب و نادر و امثال آن که موردپرستش بدوىها بوده است، و از همان لحظه که این اشیاء به دست آنها مىرسد، در آننیروى عظیمى را مخفى مىدانند که براى یابنده و دوستانش مفید و براى دشمنانش زیانبخش است.
- در مرحله بعد گروههایی از قبایل اولیه به عللی معتقد شدند که همه اشیاء و موجودات مانند انسان دارای روح هستند و در همه جا از آن ارواح آزاد وجود دارد. آنها همه حوادث خوب وبد رابه آن ارواح نسبت داند و شروع کردند به پرستش و تقدیس ارواح که این گونه شیوه پرستش را آنیمیسم Animisme یا جاندارانگارى طبیعت خوانده اند.
بنابر این نزدامتهاى بدوى یک نوع حس پرستش ارواح متداول بوده است، یعنى معتقد بودند که تمامموجودات، اعم از متحرک یا ساکن، مرده یا زنده، داراى روحى هستند که درون آنهامخفى و مستور است، نزد آنان ارواح داراى شکل و صورت و احساسات و عواطفند و ازنیروى اراده و قصد برخوردارند، و اگر به خشم آیند، بىاندازه خطرناک خواهند بود،و براى جلب توجه آنها باید از در چاپلوسى وارد شد و به آنها ابراز وفادارى واخلاص کرد.لذاانسان اولیه چون اشیاى طبیعت را داراى روح مىدانست، و اشیاىطبیعت را مرده احساس نمىکرد ،میان خود و طبیعت به نوعى اتحادرسید.
کلمه
تابو به معناىممنوع و حرام است و تقریبا مترادف کلمه عربی حرام عربی می باشد. عدد تابوها نزد مردم بدوى از حد شمارش بیرون است تا آن جا کهاشیاى مختلف و اقدام به بعضى کارها و حتى بر زبان آوردن بعضى کلمات و نامها وقدم نهادن در اماکنى خاص ، تابو به حساب مىآید.
رییس گروه یا بزرگ قبیله، تاوقتى داراى قدرت و رهبرى است، غالبا تابو است و به اعتقاد آنان، دست زدن به بدنیا جامه و اثاث او و حتى فرش و جایى که بر آن گام نهاده، خطرناک است.
مىتوان گفت تابو، حرامهایى است که جنبه مرموزى دارد و علت آن از نظر منطقىو خودآگاهى عقلى و دینى روشن نیست، و این وجه تمایز محرمات
ادیان توحیدى باتابو در ادیان بدوى است.
- و در مرحله بعد به پرستش طبیعت پرداخت که مظاهر گوناگونى داشته است، از جمله سنگپرستى، گیاهپرستى، جانورپرستى و پرستش عناصر عالم وجود، مانند خاک، باد، آتش و آب ، و لذا انسان وارد مرحله بت پرستی شد.
- در مرحله چند خدایی و شرک در اثر گسترش و رشد فکری انسان، ذهنش از طبیعت گذشته به خدایان متوجه و معتقد شده و تحول عمیقی در جهان بینی او بوجود آمد.
- ودر مرحله ادیان متکامل یا یک خدایی و توحید، به وسیله ظهور پیامبران همه عقاید دینی درباره خدایان متعدد منسوخ شد و به موازات تکامل بینش دینی بشر، پیامبران دینهای متکامل و مبتنی بر توحید را تشریح نمودند .
- به همین جهت نتیجه می گیرند: در طول تاریخ بشر، دین از زندگى او جدا نبوده است و لذادینریشهدارترین عامل در فرهنگ بشرى است و دین درآغاز پیدایش حالتساده و ابتدایى داشته و رفتهرفته به ادیان پیشرفته مبدل شدهاست (بنیانهای اجتماعی دین، یوسف فضایی، ص 69-60).