رسول خدا فرمود:« ای فرزندان
عبدالمطلب! به خدا سوگند، هیچ جوان عربی را نمیشناسم که نیکوتر از آنچه من برای شما آوردهام، برای قوم خود آورده باشد. بهراستی من خیر دنیا و آخرت را برای شما آوردهام و خداوند به من فرموده است که شما را به سوی او دعوت کنم.
ای فرزندان عبدالمطلب! خدا مرا بر همه مردم و به ویژه بر شما مبعوث کرده است و فرموده «
و انذر عشیرتک الاقربین » _سوره شعرا آیه 21_ (و خویشان نزدیکت را بیم ده) و من شما را به دو جملهای که بر زبان سبک است ولی در میزان (روز پاداش و قیامت) سنگین است، دعوت میکنم. به کمک این دو جمله، عرب و عجم را مالک میشوید و مردم همهی امتها رام شما میشوند. با همین دو جمله وارد
بهشت میشوید و از
دوزخ نجات مییابید: «
لا اله الا الله، محمد رسول الله »
اکنون کدام یک از شما مرا در این راه کمک میکنید تا برادر من و وصی و وزیر و وارث و خلیفه من پس از من باشد؟»
هیچکس حتی یک نفر از
قریش پاسخ پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را نداد؛ و تنها
علی علیه السلام که از همه جوانتر بود، برخاست و گفت:« یا رسول الله! من تو را در این کار یاری میدهم.»
پیامبر به او فرمود:« بنشین.»
و دوباره سخنان خود را تکرار کرد و این بار هم علی علیه السلام برخاست. این ماجرا سه بار تکرار شد. سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:« او برادر من، وصی من و خلیفه من در میان شماست. پس سخنانش را بشنوید و فرمان ببرید.»