حرّ پس از آنکه به سپاه
امام حسین علیه السلام پیوست و توبه کرد، در برابر لشگر
عمر بن سعد ایستاد و گفت:« ای مردم
کوفه، مادرتان در سوگتان بگرید! این بندهی صالح خدا را فرا خواندید و هنگامی که به سوی شما آمد، دست از یاری او برداشتید؟ شما که می گفتید در یاری او با دشمنانش خواهیم جنگید، اکنون رو در روی او ایستاده اید و می خواهید او را بکشید؟
راه نفس کشیدن را بر او بسته اید، از هر سو محاصرهاش کردهاید و از رفتنش به سوی سرزمینها و شهرهای الهی جلوگیری میکنید. حسین همچون اسیری است که در دستان شما گرفتار شده؛ نه می تواند سودی به خود برساند و نه زیانی را از خود دور کند. آب
فرات را که یهود و نصاری و
مجوس از آن می آشامند و سگان و خوکهای سیاه در آن می غلتند، بر روی حسین و زنان و کودکان و خاندانش بستهاید، تا جایی که آنان از فرط تشنگی به حال بیهوشی افتادهاند.
چه بد رعایت
محمد صلی الله علیه و آله را درباره فرزندانش کردید! خدا در روز تشنگی محشر، شما را سیراب نکند!»
پس از این سخنان تیراندازان دشمن بر او یورش بردند و حر که چنین دید، بازگشت و نزد امام علیه السلام رفت.
منابع:
مراجعه شود به: