روزی
امام حسین علیه السلام نزد
معاویه رفت. مردی اعرابی نزد معاویه بود و چیزی از او درخواست میکرد اما معاویه نمیپذیرفت. اعرابی با دیدن امام، از یکی از افراد حاضر در مجلس پرسید:« کسی که وارد شد کیست؟»
به او گفتند:« حسین بن علی.»
اعرابی به حسین علیه السلام گفت:« ای پسر
دختر رسول خدا! از تو درخواست میکنم که وساطت کنی تا معاویه خواستهام را برآورد.»
حسین علیه السلام درباره خواستهی اعرابی با معاویه صحبت فرمود و معاویه پذیرفت. اعرابی شعری به این مضمون خواند:«نزد معاویه آمدم و چیزی نصیبم نشد تا این که فرزند رسول خدا او را ترغیب کرد. او فرزند
مصطفی، پیامبر جود و کرم است و از شکم زنی پاک زاییده شده است. بهراستی که
بنی هاشم بر شما برتری و فضیلتی دارند همانند برتری بهار بر فصلی خشک و بی حاصل.»
معاویه گفت:« ای اعرابی، من به تو عطا بخشیدم و تو حسین را مدح می کنی؟»
اعرابی گفت:« ای معاویه، تو از حق حسین به من بخشیدی و خواستهی مرا به خاطر سخن او برآوردی.»
منابع:
- بحار الانوار، ج 44، ص 210، حدیث 6- مناقب آل ابی طالب، ج4، ص 81.
مراجعه شود به: