خوسه دسان مارتین در 1812 به جمع کریولها و استقلالطلبات
آژانتین پیوست و چون سابقه سپاهیگری در نیروی دریائی اسپانیا داشت شهرت فراوان به هم رسانید با این حال از شرکت در امور سیاسی دوری میجست ولی فهمید که با اخراج اسپانیائیها از بزرگترین دژ نظامی آنها در آمریکای جنوبی، سعنی پرو میتواند بهترین خدمات را به کریولها بکند از این رو از آرژانتینیها خواست تا حکمران استان کوئیه گردد. و میخواست با یک ارتش منظم تعلیم دیده به داخل شیلی نفوذ کند و ازآنجا به پرو از راه دریا حمله نماید از این رو سان مارتین از 1814 تا 1816 به اعدهای از کشورهای مختلف تشکیل یک سپاه منظم داد و تا حدی نظر و موافقت وطنپرستان
شیلی را جلب کرد و از انقلابی معروف اوئیگینس که از شاگردات میراندا در انگلستان بود مدد گرفت و سرانجام ست مارتین با سپاه خود آماده عبور از کوههای آند گشت و این سپاه به دو دسته تقسیم شد و از راههای دشوار کوهستاتی گذشته وارد خاک شیلی شده و با حمله غافلگیرانه سلطنت طلبان را شکست دادند و روز بعد پیروزمندانه وارد سانتیاگو گشتند. در آنجا میخواستند که سان مارتین ریاست جمهوری شیلی را بپذیرد. ولی وی به نفع اوئیگنس کنار رفت و به فرماندهی ارتش بسنده کرد. و سرانجام در 1818 استقلال کامل شیلی پس از چند جنگ بدست آمد.
سان مارتین به پرو حمله میکند و با کمک و نفرات شیلی و ناوگانی را تامس کاچرین به ریاست میراندا نیروئی 6000 نفره و با نقشهای در 1820 به سوی لیما پیش راند. اما چون در سواحل
لیما متوجه شد که نمیتواند انقلابی برپا کند به کشتی بازگشت و در چند مایلی سواحل لیما رفت و در آنجا پیاده شدند ولی توفیقی نیافت زیرا قدرت سلطنت طلبان زیاد بود. سرانجام. در 1821 نخست با حکمران وارد مذاکره شد اما چون نتیجهای به دست نیاورد با قوای خود وارد لیما گشت و استقلال پرو را اعلام کرد اما چون قسمت کوچکی ز حاک پرو در دست استقلالطلبان بود سه سال طول کشید تا اسقلال کامل نصیب این کشور گشت.
بولیوار و سان مارتین با هم در 22 ژوئیه 1822 در گوآیاکیل، اکودار ملاقات و گفتگو کردند و پس از ملاقات این دو و مذاکراتشان معلوم نگشت ولی سان مارتین به لیما رفت و از مردم پرو خداحافظی کرد و به شیلی بازگشت و در آنجا نیز نتوانست بماند به نوئنوس آیرس رفت ولی آنجا نیز نماند و ناچار با دخترش با کشتی به
فرانسه رفت و در همین جا درگذشت سان مارتین از چهرههای درخشان انقلابی دنیا به شمار میرفت.