مذهب در تاریخ انسان هم به گونه یک عامل مثبت و زیستی ظاهر شده و هم با حالتهای آسیب مندش به زندگی لطمه های سختی رسانیده است.از سوی دیگر بررسیهای آسب شناسانه در دین هم نباید سبب به فراموشی سپردن نقش
زیست شناسی آن شود ، چرا که دین در
تاریخ بشر به عنوان یک واقعیت طبیعی –زیستی ، و مثبت خود را نشان داده است و مذهب بخش مهمی از پیشینه و تاریخ انسانی ما بوده است. شواهد موجود تاریخی ،
باستانشناسانه و
مردم شناسانه حاکی از این واقعیت می باشد.
- از سوی دیگر رویکرد زیست شناختی در دین نباید موجب غفلت از آسیب شناسی دینی گردد. به عنوان مثال به ندرت اتفاق نیفتاده که دین وسیله ای برای تخدیر ، توجیهی برای ترس و جهالت ، اهرمی برای فریب، استثمار ،سلطه و خودکامگی ، سببی برای تعارضها ، تعصبها و تشنجها، عاملی برای انتشار خرافات و موهومات، سرکوب کننده اندیشه و خرد، مخرب اخلاق و مناسبات، از بین برنده حقوق و آزادیها و موجب عقب ماندگی و انحطاط می شده است .
- به علت دو کارکرد مثبت و منفی دین ، رویکرد به دین نیز متفاوت بوده است و برخی جنبه های مثبت آن و برحی دیگر جنبه های منفی آن را مورد بررسی قرار داده اند.به طور کلی روانشناسانی که توجه آنها بیشتر به نقش فردی دین معطوف بوده ، آن را ستوده اند اما روانشناسانی که به پیامدهای اجتماعی و روانشاسی اجتماعی دینداری نگاه انتقادی داشته اند، داوری متفاوتی درباره کنش و کارکرد دین نموده اند. اریک فروم بر آن بوده که فاجعه همه ادیان آنجاست که پس از جوشش از روانها به صورت سازمانهای بزرگ توده ای بر جامعه سایه می گسترانند و اتوریته و اقتدار می یابند و جانشین دولت عرفی می شوند.
نمونه ای از نظرات روانشناسان
یونگ
یونگ با تبارشناسی ذهن بر آن شده که دین ریشه در
ناخودآگاه بشر داشته است. ناخودآگاه واقعیتی زنده و منشأ راهنمایی و اندرزی است که از هیچ منبع دیگر نمی توان یافت و انسان باید به آن گوش دهد.
زبان دین زبان
نمادهاست. انسان وقتی به فردیت تام خواهد رسید که خودآگاه و ناخودآگاه با هم متحد شوند و بشر ضمن تحقیق در طبیعت و استفاده از زبان علمی ، به ناخودآگاه خویش و زبان نمادها نیز روی آورد. دین همان وجدان امر قدسی است که در انسان حالتی از مراقبت و تذکر و توجه پدید می آورد.
سمبلهای مذهبی که از رویاهای ابتدایی و تخیلهای قوی و خلاق ناشی شده ، از طریق ناخود آگاه جمعی منتقل شده و برای ما باقی مانده است.
دین در طبقات زیرین آسمانخراش
تمدن بشری جای دارد و امری طبیعی است که به هر وسیله انسان آن را از خود براند باز به سرعت باز می گردد. اعتقادات دینی در بهداشت روانی، معنی بخشیدن به زندگی ، ایجاد آرامش ، تحمل مشقات و پدید آوردن انگیزه سهمی به سزا دارد، چیزی که از عهده نظریات علمی بر نمی آید.بحران تمدن جدید نیز از همین ناحیه است که روش علمی بر سنت اعتقادی و معنوی غلبه کرده است و جای خدا خالی است و همه چیز از راز تهی شده است و هیچ چیز مقدس نیست و صدایی نمی آید . رهبران روحانی نیز بیش از راز نمادها به فکر حفظ
سازمانهای مذهبی خود بوده اند.
فروید
جهل بشر به علت علمی پدیده ها و ترس او از آنها ،
منشأ مذهب بوده است. مردمان با قیاس به نفس برای جهان ، جان و روحی انگاشته اند و خدا را بیافریده اند. نسلهای بعدی نیز ، به تقلید از پیشینیان او را پرستیده اند وانگهی
مذهب از نظر روانی ، انعکاسی از
عقده اودیپ ، و خدا پدر جهانی و سرپرست آسمانی است که انسان را همواره در کودکی و تحت قیمومیت نگه می دارد و اجازه نمی دهد از خانه پدری بیرون برود و به خویش و کار و کوشش و دانش و روش و عقلانیت خود تکیه کند. هنوز هم کسانی هستند که کودکانه در صدد احضار ارواح پدران خویش اند .
- از نظر فروید کتب مذهبی پر از خرافات و تناقضهاست. وی با اینکه به نقش دین اذعان می کند و حتی می گوید چه خوب می شد این جهان آفریننده ای داشت و مرگ پایان زندگی محسوب نمی شد ، اما بر آن است که اولا اگر آرمانهای دینی دست یافتنی بود تا به امروز صورت می گرفت ثانیا روز به روز از نقش و کارکرد دین کاسته می شود و ثالثا زیانها و ناسودمندیهای دین از منافع آن کم نبوده است. روسای مذهبی چه فضایحی که به بار نیاورده اند و دین چه بسا نوعی وسواس ، دلهره ، حساسیت ، افسردگی ، اضطراب و اختلال شخصیتی ایجاد می کرده است. اصولا از دیدگاه فروید دین و ایمان استعداد آن را دارد که از حوزه تجربه شخصی و قلمرو خصوصی فراتر رفته و در جامعه برای همگان حالت دستوری پیدا کند و دخالت غیر عرفی کند.
ویلیام جیمز
تجربه دینی در انسان جدیت ایجاد می کند ، طمأنینه و امید پدید می آورد ، بر بیهودگی فایق می آید ، نوید و نشاط و رستگاری و شور و حرارت معنوی می دهد، و فداکاری و خویشتنداری را دلنشین می سازد، مانند آنچه در کتاب
نیایش الکسیس کارل آمده است.
منبع
- مقصود فراستخواه ، دین و جامعه ، ص 157-156