منو
 کاربر Online
396 کاربر online

ریشه پیدایش اندیشه شانس و بخت

چاپ
دانشنامه




ما وقتی که به ادبیات خودمان مراجعه‏ می‏کنیم و آثار ادبی و اندیشه‏های شعرای عالیقدر خودمان را می‏بینیم ، می‏بینیم که آنها در عین اینکه حقایق شناس بودند ، به حکمتهایی پی‏ برده‏اند ، افکار لطیفی داشته‏اند ، اما در بعضی موارد ترشحاتی از مغز و فکر اینها پیدا شده که باعث تعجب است .

اندیشه بخت در ادبیات


مثلا می‏بینیم به مسأله‏ بخت و شانس اهمیت فراوان داده‏اند ، چیزی که بیشتر از هر چیز دیگر از آن دم زده‏اند بختت و شانس است ، گفته‏اند خودت بخواب بختت بیدار باشد .

در نظر اینها نام بخت که به‏ میان می‏آید دیگر همه چیز از ارزش می‏افتد : علم ، عقل ، سعی و کوشش ، فن‏ و هنر و صنعت ، زور باز و همه هیچ اندر هیچ‏اند ، می‏گویند : از بخت کار ساخته است نه از عقل .
اوفتاده است درجهان بسیار
بی تمیز ارجمند و عاقل خوار

بخت خوب باشد ، هنرمندی و لیاقت و کاردانی چه اثری دارد ؟
اگر به هر سر مویت دو صد هنر باشد
هنر به کار نیاید چو بخت بد باشد

سعی و عمل و کوشش چیست ؟ اصل کار ، بخت است .

دولت نه به کوشیدن است چاره کم جوشیدن است .
از این بوالعجب‏تر حدیثی شنو
که بی بخت کوشش نیرزد دو جو

چندانکه جهد بود دویدیم در طلب
کوشش چه سود چون نکند بخت یاوری

بخت و شانس خوب باشد ، از زور بازو چه کاری ساخته است ؟
چه کند زورمند وارون بخت
بازوی بخت به که بازوی سخت

به رنج بردن بیهوده گنج نتوان یافت
که بخت راست فضیلت نه زور بازو را

همه سخن او بخت است . حالا اگر از همین گویندگان اندیشمند عالیقدر بپرسیم :

آقا ! این بخت چیست ؟ او را تعریف کنید .


شما که اینقدر اسم‏ بخت را می‏برید ! لابد او را شناخته‏اید ، اثری و نشانه‏ای از او دارید ، برای ما تعریف کنید " ، جوابی ندارند .
بلی ، یک اثر و یک نشانه مبهم و یک جای پای مبهم دیده‏اند ، از همانجا اعتقاد به بخت در آنها پیدا شده . چه دیده‏اند ؟

ریشه پیدایش اندیشه شانس و بخت


در جامعه‏ای زندگی می‏کرده‏اند که افراد و اشخاص عمری به سعی و عمل می‏ گذرانده‏اند ، اما با محرومیت بسر می‏برده‏اند .

در عوض ، بیکارها و عزیزهای بلا جهت می‏دیده‏اند برخوردار و مرفه . هرچه دیدند ، بی تمیز را ارجمند و عاقل را خوار دیدند ، هرچه دیدند این بود که بین هنر و لیاقت و کاردانی با حظ و حق و نصب و بهره تناسب نیست .

چون هرچه در جامعه‏ خودشان دیده‏اند این طور بوده ، کم کم این مطلب که از مشهودات اجتماعی‏ آنها گرفته شده است ، شکل یک فلسفه به خود گرفته به نام فلسفه بخت .

نام همه این بی نظمیها و مظالم اجتماعی‏ را ، فهمیده یا نفهمیده ، بخت گذاشته‏اند و گاهی آن را به باد ناسزا گرفته‏اند . فکر بخت و فلسفه بخت هیچ علتی‏ ندارد جز مظالم و ناهمواریها و بی عدالتیهای اجتماعی . الهام کننده این‏ فکر شیطانی ، هرج و مرجها و بی عدالتیهای اجتماعی است .


از این یک منبع که بگذریم ما دو منبع الهام دیگر بیشتر نداریم : یکی‏ دین است که شعرا گاهی از آیات قرآن و کلمات رسول اکرم و گاهی از کلمات ائمه اطهار الهام می‏گرفتند و منبع دیگر عقل و علم و فلسفه است .

در همه قرآن و کلمات پیغمبر و ائمه‏ نامی از بخت و شانس نمی‏بینیم .


کتب فلسفه از قدیم هر وقت از بخت و اتفاق بحث کرده‏اند به عنوان یک‏ موهوم از آن یاد کرده‏اند .


پس این خیال درباره بخت با آن قدرت خارق العاده و عظیم از کجا پیدا شد که‏ تصور شده قدرت بخت از عقل ، از علم ، کار ، کوشش ، هنر ، صنعت ، زور از همه چیز بالاتر است ؟


مبداء الهام بخش این فکر شیطانی چیزی جز بی نظمیها و پستی و بلندیهای‏ بی جهت و اولویتهای بلا استحقاق نیست .

هر وقت عدالت اجتماعی متزلزل‏ شود ، استحقاقها رعایت نشود ، حقوق مراعات نگردد ، در تعویض مشاغل‏ حسابهای شخصی و توصیه و پارتی مؤثر باشد ، فکر بخت و شانس و امثال‏ اینها قوت می‏گیرد و توسعه پیدا می‏کند ، چون معنی بخت این است که هیچ‏ چیز شرط هیچ چیز دیگر نیست .


چقدر فرق دارد که کسی برای سعی و کوشش اثر قائل باشد ، ایمان داشته‏ باشد به اینکه "

« لیس للانسان‏إلا ما سعی »" (نجم ، . 39 )

و بین کسی که بگوید هر چه زحمت بکشی از کیسه‏ات رفته ، هیچ چیز شرط هیچ چیز نیست .

چقدر فرق است بین اعتقاد " « إن الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بأنفسهم‏ (رعد ، . 11) و بین اعتقاد به بخت .

بدبینی روزگار


باز در آثار ادبی خودمان منطقی می‏بینیم تحت عنوان شکایت از روزگار . چه فحشها و دشنامها که به روزگار داده نشده : غدار خوانده شده ، ظالم و ستمگر خوانده شده . هر نام زشتی که حکایت از جور و جفا و غدر و مکر و فریب بکند به روزگار داده‏اند ، تا آنجا که برای روزگار یک نوع کینه و دشمنی مخصوصی نسبت به خوبان و نیکان قائل شده‏اند .

این روزگار مورد اعتراض ، چرخ و فلک و زمین و زمان نیست ، بلکه‏ روزگار همان گوینده ، یعنی محیط اجتماعی اوست ، محیط خاص همان گوینده‏ است نه روزگار بزرگ . این گفته‏ها همه انعکاس حالات شخصی و روحی و درونی گوینده است .

یک شاعر آنچه می‏گوید تنها زبان حال شخصی و احساسات‏ شخصی خودش هم نیست ، زبان حال جامعه و زبان عصر خودش هست . وقتی که‏ کسی در اطراف خود هر چه ببیند ظلم ببیند ، غدر ببیند و علت اصلی را تشخیص ندهد یا تشخیص بدهد و نتواند بگوید ، عقده دلش را روی چرخ کج‏ مدار و فلک کج رفتار خالی می‏کند . در نتیجه این اوضاع و احوال یک نوع‏ بدبینی و سوء ظن نسبت به دستگاه خلقت و آفرینش پیدا می‏شود .

این خیال‏ قوت می‏گیرد که بنای روزگار بر ظلم نسبت به خوبان و نیکان است و یک‏ نوع عداوت و کینه دیرینه‏ای بین روزگار و مردم خوب است . مردم قهرا به‏روزگار بدبین می‏شوند ، به خلقت و آفرینش بلکه به مبدأ کائنات اظهار بدبینی می‏کنند ، مثل ابن راوندی می‏گویند
کم عاقل عاقل أعیت مذاهبه
و جاهل جاهل تلقیه مرزوقا

هذا الذی ترک اعوهام حائره
و صیر العالم النحر یرزندیقا

چقدر عاقلهای خیلی عاقل و فهمیده که راههای زندگی آنها را عاجز کرده ، هر چه می‏روند به سعادت و خوشی نمی‏رسند ، و چقدر جاهلهای احمق که‏ می‏بینید صاحب همه چیزند .
این است آن چیزی که عقلها را پریشان کرده و یک دانای باریک بین را زندیق و بی دین کرده است .

به هر حال ، اثر مستقیم به هم خوردن تعادل اجتماعی و تبعیضها و تفاوتهای بی جهت یکی به هم خوردن نظم فکری و اعتقاد به هرج و مرج و بی‏ اثر بودن عوامل واقعی سعادت یعنی علم و عقل و تقوی و سعی و عمل و هنر و لیاقت است که به عنوان فلسفه بخت ظهور می‏کند و ما در ادبیات خودمان‏ اثر آن را می‏بینیم و یکی دیگر بدبینی و سوء ظن به آفرینش و مبدأ مقدس‏ خلقت است . این اثر بی عدالتیها در عقیده و فکر است.

منبع: بیست گفتار
نویسنده: شهید مطهری
صفحه97-100





تعداد بازدید ها: 21620


ارسال توضیح جدید
الزامی
big grin confused جالب cry eek evil فریاد اخم خبر lol عصبانی mr green خنثی سوال razz redface rolleyes غمگین smile surprised twisted چشمک arrow



از پیوند [http://www.foo.com] یا [http://www.foo.com|شرح] برای پیوندها.
برچسب های HTML در داخل توضیحات مجاز نیستند و تمام نوشته ها ی بین علامت های > و < حذف خواهند شد..