اجرای استراتژیک
یکی از ویژگیهای بارز مدیریت عصر حاضر، اصطلاحات جدیدیاست که وارد متون نظری و میدانهای عملی این عصر شده است. هرمدیری امروز با واژههای نوینی همچون: یادگیری سازمانی، استراتژی،کارآفرینی، نظام کنترل کیفیت و بسیاری دیگر از این واژهها روبهروستکه در ابتدا آنها را باید به خوبی بشناسد و در مرحله بعد به دنبال اجرایآنها باشد.
دومین ویژگی که در عصر کنونی بر مدیریت ادارات و سازمانها حاکماست، پیچیدگی و افزونی متغیرهای حاکم بر محیط است. امروزه، یکمدیر باید بداند با چه محیطی طرف است و نیازمند چه ابزاری برایشناخت محیط میباشد تا بتواند مقدار و نوسان متغیرها را در آینده درسطوح مختلف پیشبینی کند. متغیرهای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی،فرهنگی، شخصیتی و... آن قدر به هم نزدیک و حتی همپوش شدهاند کهنمیتوان یکی را جدا از دیگری مورد تحلیل قرار داد. بر این اساس ابتداباید دو سوال در این زمینه مطرح شود:
1) مدیران، آینده را چگونه بایدبشناسند و برای آن چه برنامهای داشته باشند؟
2) مهمترین متغیرهایفراروی مدیریت و به عبارتی چالشهای عمده مدیریت در آینده چیست؟
قبل از پاسخ به این دو سوال باید دید به چه مدیرانی نیاز داریم. دراین وضعیت به مدیرانی نیاز داریم که قدرت سازگاری و انطباق بالایی بامحیط داشته و از خلاقیت، نبوغ و استعداد کارآفرینی بالایی برخوردارباشند.
این مدیران که میتوان آنها را مدیران تحولگرا یا مدیران فعالپامید، مدیرانی هستند که به دنبال کشف زیربنا، بستر مشترک مجموعهمشکلات، ارایه یک الگوی چندجانبه و فراگیر بوده و در پی تغییراتهستند، در حالی که در مقابل این مدیران، مدیرانی قرار دارند که فارغ اززیربنا و بستر مشکلات، راهحلهای موضعی ارایه داده و فرض آنها بر ایناست که نخستین گام به سوی سازگاری با مدیریت عصر حاضر، آموزش وپرورش مدیران تحولگرا، کارآفرین و یا فعال است.
بنابراین پاسخ به دو سوال فوق، مرهون داشتن مدیران فعال است.مدیر فعال باید همیشه در تکاپور بوده و فرصتهای محیطی را دریابد.همچنین اهمیت رقابت در محیط و اهمیت پیشتاز بودن نباید از نظرمدیران دور بماند. به قول آلوین تافلر: >در شرایط امروز، هیچ چیزخطرناکتر از دل بستن به کامیابی دیروز نیست<.
مدیران برای شناخت آینده و تدوین برنامه چه باید بدانند؟
مدیران مدتها پیش در فکر این مساله بودهاند و پاسخهای کلیشهایتا پاسخهای بسیار پیشرفتهای برای این سوال ارایه دادهاند. شاید بتوانبهترین پاسخ را در خود برنامهریزی و آن هم برنامهریزی استراتژیک(راهبردی) دانست. برنامهریزی استراتژیک از نوع برنامهریزی بلندمدتبرای اهداف بلندمدت است. مدیران باید برای این نوع برنامهریزی بتواننددیدگاه استراتژیک داشته باشند. به عبارت دیگر، صاحبنظران مدیریت،برنامهریزی استراتژیک را به سه بخش تقسیمبندی کردهاند:
1ـ تعیین استراتژی
2ـ اجرای استراتژی
3ـ کنترل استراتژی
در مرحله نخست که شامل تدوین استراتژی میباشد، عواملیهمچون: اهداف سازمان، وضعیت کنونی یا نقاط قوت و ضعف سازمان،موقعیت محیط بیرونی سازمان و... مورد ارزیابی و بررسی قرار میگیرد.در مرحله بعد یعنی در بخش اجرا به عواملی مانند: ساختار فرهنگ،فرهنگ و منابع سازمان، نظام اطلاعات و نظام پاداش سازمان و... بایدتوجه شود. در واقع در بخش اجرای استراتژی است که باید به متغیرهایسازمان توجه کرد و این نکته موید همان مطلب معروف چاندلر استمبنی بر این که: >ساختار به دنبال استراتژی شکل میگیرد<. بنابراینمدیریت استراتژیک یعنی چگونگی اجرای استراتژی است. اجرایاستراتژیک یا مدیریت استراتژیک به چارچوب درونی سازمان توجه داردو به همین علت بعضی بین مدیریت استراتژی و برنامهریزی استراتژیکتمایز قایل میشوند.
برای درک بهتر این دو مفهوم، پلی را میتوان ایجاد کرد که به آنپرهبری استراتژیکپ میگویند. رهبری استراتژیک انجام هر دو مورد فوقرا آسان کرده و زمینه فرهنگی و گروهی مناسب را برای تدوین و اجرایاستراتژی ایجاد میکند. در واقع، رهبری استراتژیک نیازمند تفکراستراتژیک است. بنابراین پیوند مفاهیم تدوین، مدیریت و رهبریاستراتژیک، بینش یا تفکر استراتژیک را به وجود میآورد.
نکته قابل توجه دیگر در خصوص مدیریت استراتژیک آن است کهمدیران باید بین برنامهریزی استراتژیک و انواع دیگر برنامهریزی تمایزقایل شوند. بنابراین مدیران امروزه نمیتوانند فارغ از محیط بیرون وبدون توجه به عملکرد رقبا به اداره ساختار خود بپردازند. از این رو،آموزش و تفهیم مفاهیم مدیریت استراتژیک (راهبردی) از جمله اهماموری است که مدیریان عالی سازمان باید به آن مبادرت ورزند.
یکی از وظایف مدیران، یافتن مزیتهایی است که در هر بخش دارامیباشند. یکی از ضعفهای مدیران را نیز میتوان در این مطلب دانستکه آنها به رغم داشتن امکانات اقتصادی و انسانی، از مزیتهایاستراتژیک (راهبردی) خود بیخبرند و به همین دلیل است که برخی ازشرکتهای خارجی، ناظران محیطی یا مخبران محیطی را استخداممیکنند تا این که از طرف سازمان تمام جنبههای محیط را زیر نظر داشتهو برای آنها گزارش تهیه کنند.
نکتهای که حایز اهمیت است، این که آیا همه مدیران از تهدیدها و یاخطرات محیطی باخبرند؟ و در نهایت آیا مدیران از نقاط قوت سازمانخود اطلاع دارند؟ در حقیقت مدیران عامل و عالی سازمان کاری به جزاطلاع از این وضعیتها ندارند و چه بخواهند و نخواهند قسمت اعظموقتشان صرف همین موارد میشود.
مدیران در آینده با چه چالشهای عمدهای روبه رو هستند؟
مسلمٹ دنیای آتی مدیران با توجه به رشد فناوری، پیشرفت سطحزندگی کشورها و بسیاری از مسایل دیگر، بسیار پرچالشتر از گذشتهخواهد بود. قرن آینده، قرن کمبود منابع، محو شدن مرزها، جهانی شدنو... است که از هم اکنون مدیران را به تنش فزایندهای واداشته است. دریک نگاه اهم چالشهای آینده مدیران را میتوان شامل موارد زیردانست:
1ـ نیاز به بینش: مدیران آینده نمیتوانند فقط هر روز صبح یا اولهفته سر کار خود بیایند و بر اساس هر چه پیش آید خوش آید کار کنند،بلکه آنها باید بینش یعنی تصویر درستی از آینده داشته باشند و حتیهمکاران و کارمندان را نیز مجاب به پذیرش آن نمایند. بینش، چارچوبعمل را ارایه میدهد و در آن چارچوب عمل، زبان مشترکی ایجادمیشود. به عبارتی بینش مشترک میان کارکنان موجب ایجاد زبانمشترک بین آنها شده و آنها را به هدف کلی بیش از پیش رهنمونمیسازد.
2ـ نیاز به اخلاق: مدیران آینده مرهون اخلاق و رفتار خودخواهند بود. آنها باید بتوانند خوب را از بد تشخیص داده تا این کهموجبات انسجام رفتارهای بهنجار و مناسب جامعه را فراهم آورند. درقرن آینده مهمترین سوال رودرروی مدیران، سوالهای اخلاقی خواهدبود. مهمترین مشکلات اخلاقی رودر روی مدیران در قرن آینده نیزشامل مواردی همچون: کمکاری، تضاد منافع، اعمال کنترل نامناسبکیفی، اخراج کارکنان، آلودگی محیط زیست، جمعآوری اطلاعات از رقبا،تبلیغات و مانند اینها است. این موارد فقط به جنبه اخلاقی بستگی دارندو از جنبه قانونی خیلی شدید نمیتوان با موارد تخلف آن برخورد کرد.
3ـ نیاز به پاسخگویی به تنوع فرهنگی: با توجه به پیشرفت درزمینه فناوری، نزدیکی مرزها، استفاده از اینترنت، اشتغال، عدم تبعیضنژادی و بسیاری از موارد دیگر، مدیران باید بتوانند به تنوع فرهنگیجامعه در میان کارکنان خود و سایر ذینفعان سازمان پاسخ دهند، در غیراین صورت نمیتوانند خود را با محیط فرهنگی سازگار کنند و محکوم بهفنا خواهند بود.
4ـ تقویت فرهنگ سازمانی: مدیران در دو بعد باید به فرهنگسازمان توجه کنند: بعد نخست شامل تقویت فرهنگ کار در سازمان و بعددوم تقویت محیط فرهنگی است. نبود فرهنگ قومی کار در سازمانها،میتواند ناشی از سازوکارهای نامناسب آن جامعه و یا آن سازمان باشد وتقویت محیط فرهنگی مستلزم ایجاد محیط خلاق، کارآفرین و پرتنش ازطریق اقدامهای درونزا مانند تغییر در نگرشها و رفتار از طریقاقدامهای برونزا یا سازوکارهای ساختاری، تجدید نظر در ضوابط ومعیارها میباشد. به هر حال در این زمینه میتوان راهکارهای زیر راپیشنهاد کرد: 1ـ الگو بودن 2ـ ایجاد نهادهای نمادین، تشویق افراد باوجدان کاری، آموزش، جذب صحیح، جایگزین کردن هنجارهای نانوشتهبه جای نوشته، جابهجایی پرسنلی، غنیسازی شغلی و... .
5ـ یافتن دیدگاه جهانی: یکی از مراحل مهم در شناخت تغییراتمحیطی، کسب شناخت جامع و مانع از اقتصاد جهانی است. امروز درکاقتصادی در سطح ملی، منطقهای و فراملی بسیار مهم است. امروزهمدیران باید از عملکرد شرکتهای چندملیتی، اطلاعات نسبی داشته و ازمناطق تجاری آگاهی کامل داشته باشند. آنها باید از بازار کشورهایهمسایه و فرصتهایی که همراه آنها وجود دارد آگاه شوند و حتی هزینهلازم را در این زمینه صرف کنند.
6ـ کیفیت جامع یا انقلاب در کیفیت: امروزه با توجه به افزایشرقابت، مساله مهم برای تولید کنندگان، کیفیت است نه کمیت. امروزهبازار از آن کسی است که کالای ارزان و باکیفیت عرضه کند.
7ـ فناوری اطلاعات: امروز فناوری اطلاعات نقش مهمی در امراداره سازمانها ایفا میکند به گونهای که این فناوری به عنوان مهمترینابزار، روش و سرمایه برای توانمندسازی مدیران و کارکنان در سازمانها،برای ایجاد تغییرات اساسی در سازمانها، آموزش، اشتغال و نحوهمدیریت بر سازمان نقش فزایندهای دارد. لذا اگر امروز سازمانها قدرتاطلاعاتی و اطلاعرسانی نداشته باشند نمیتوانند جایگاهی درعرصههای مختلف در سطح ملی و جهانی داشته باشند.
این تحولات همگی به پارادیم جدیدی منجر میشود که چالشهایآینده مدیران را شکل میدهد. از سوی دیگر، صاحبنظران مدیریت درخصوص چالشهای آتی نظرات متعددی را ارایه دادهاند. با توجه به تعددنظرات آنها، نقطه مشترک نظرات آنها تاکید بر چالشهایی است که بیشتردارای جنبه فرهنگی است. به نظر صاحبنظرانی همچون پیتر دراکر،چارلز هندی و پیتر سنگه مهمترین چالش مدیران در قرنهای آیندهفناوری و امور فنی نخواهد بود، بلکه مهمترین چالش پهنر مدیریتانسانیپ است.
از نظر پیتر دراکر، عامل مهم در قرن آینده، عامل جمعیت است.منظور وی از جمعیت نقصان و کاهش آن در جهان پیشرفته است. به نظروی در قرن آینده سن بازنشستگی افزایش خواهد یافت و به علت کاهشکمی جمعیت و مسایل تنظیم خانواده (به قول دراکر پخودکشیدستهجمعیپ) اقتصاد آینده مبتنی بر کار علمی و ماهرانه خواهد بود. بهنظر دراکر در آینده هیچ قدرت اقتصادی منحصر به فردی وجود نخواهدداشت و مهمترین قدرت از آن کسی یا سازمانی است که بتواند اطلاعاتروز را از بیرون جمعآوری کند. به نظر وی پدانش پیشرفته امروز،بیدانشی فرداستپ.
صاحبنظر دیگری به نام پاسترداس سنپ معتقد است که به رغمپیشرفت فناوری اطلاعات به ویژه در بخش اینترنت، مدیران باید یادبگیرند چگونه با شفافیت روزافزون و حتی بدون ترس از احتمالمخدوش شدن چهره سازمان متبوع خود در آینده و در نزد مردم زندگیکنند. به نظر وی وظیفه روابط عمومیها در آینده دشوارتر خواهد شد و ازاین رو مدیران باید بدانند که چهره سازمان همان چهرهای است که مردماز بیرون میبینند و باید بیاموزند که از این وضوح و شفافیت در مسیرمصالح سازمان سود جویند. امروزه فناوریهای اطلاعاتی، حریمخصوصی سازمانها را تنگتر کرده و روز به روز اطلاعات حتی محرمانه رادر اختیار مردم قرار میدهد.
چارلز هندی، نویسنده مشهور کتاب پعصر سنتگریزیپ بر نحوه بیانو کلمه تاکید دارد. وی معتقد است که در هنگام تغییر در فرهنگ یا تحولدر جامعه، استفاده از کلمات کهنه برای وصف چیزهای نو میتواند آیندهخودجوش را از چشمان ما پنهان کند. او پزبان اجتماعپ را پیشنهادمیکند که به واسطه آن سازمان نه فقط دارایی به شمار نمیرود، بلکهمصداق جامعه خواهد بود.
پیتر سنگه، مولف پکتاب پنجمپ نیز معتقد است که سازمانهای آیندهنمیتوانند سازمانهای مبتنی بر امر و نهی باشند و به نظر ویسازمانهای مبتنی بر امر و نهی راه به قرن 21 نخواهند برد. سازمانموفق باید از طریق کاستن از کنترل و افزودن بر حجم یادگیری بتواندمزایای رقابتی خاص خود را بدست آورد. به نظر سنگه در آینده دو مقولهمیتواند بسیار مهم محسوب شود:
1) رهبری: در قرن 21 رهبران یکهتاز فایده ندارند، رهبران در سطوحعملیاتی باید مسوولیت کافی داشته باشند. قرن آینده، قرن رواجشبکههای داخلی افراد (شامل: مشاوران، کارشناسان، منابع انسانی و...)است.
2) یادگیری: به نظر سنگه یادگیری موفق در قرن آینده مستلزم انجامسه وظیفه همزمان است. این سه وظیفه عبارتند از: الف) پژوهش برایتنظیم تئوری تعمیمپذیر ب) ظرفیتسازی برای بالا بردن توانایی ودانش افراد ج) کاربرد و عمل برای اجرای آموختهها.
نتیجهگیری:
به هر حال قرن آینده و آینده مدیران با چالشهای فراوانی همراهاست و مدیران باید آمادگی لازم را هم از لحاظ کسب دیدگاه استراتژیک(راهبردی) و هم از لحاظ تاکید بر دانشبری امور پیدا کنند. قرن آینده،قرن متعلق به نیروی کار ماهر و تخصصی است که در هر جا میتواند کارکند و از این ررو سازمانها هم باید در ساختار و فرایند خود تجدید نظر وهم ساختارهای نوینی را طراحی کنند.
منبع:
دارالترجمه پژوهش - کاویانی