رسول خدا سه روز بعد از عروسی
حضرت علی و
فاطمه زهرا علیهماالسلام، صبح روز چهارم به خانه آنان رفت و فرمود:« ای علی کمی آب بیاور.»
علی علیه السلام آب برد. رسول خدا آب را به دهان مبارک خود زد و آیاتی چند از قرآن را بر آن خواند و فرمود:« ای علی، آب را بخور و کمی از آن را باقی بگذار.»
علی علیه السلام کمی از آب را نوشید. رسول خدا بقیه آب را بر سر و سینه او پاشید و فرمود:« خداوند هر گونه رجس و پلیدی را از وجودت بیرون کند و تو را پاک و مطهر گرداند.»
سپس با فاطمه علیهاسلام هم همین کار را کرد و همان دعا را بر زبان جاری ساخت. آنگاه به علی علیه السلام فرمود از خانه خارج شود تا با دخترش خلوت کنند.
پس از رفتن علی، رسول خدا فرمود:« دخترم، حالت چطور است؟ شوهرت چگونه است؟» فاطمه علیهاسلام عرضه داشت:« پدر جان علی بهترین شوهر است، اما بعضی از زنان
قریش نزد من آمدهاند و میگویند چرا پدرت تو را به علی علیه السلام داد؛ علی که دستش از مال دنیا کوتاه است و چیزی ندارد.»
رسول خدا فرمود:« ای دخترکم، پدر تو فقیر نیست، شوهرت هم فقیر نیست. خزائن
طلا و
نقره ی زمین را بر من عرضه کرده اند و من نپذیرفته ام، جز آنچه نزد خدای تعالی است.
فاطمه جان، اگر آنچه را پدرت میدانست، می دانستی، دنیا در چشمت بسیار زشت و ناهنجار میآمد. به خدا قسم، من درباره تو کوتاهی نکرده ام. شوهر تو اولین مسلمان و داناترین و بردبارترین آنهاست. دختر نازنینم، شوهر تو خوب شوهری است. هرگز با او مخالفت مکن.»
سپس علی علیه السلام را صدا زد و به او فرمود:« با همسرت با لطف و مدارا رفتار کن. فاطمه پاره تن من است.»
علی علیه السلام نیز به فرمان رسول خدا تا آخر عمر فاطمه، هرگز او را غضبناک نکرد. خود امام علی فرموده است:« به خدا قسم او را غضبناک نکردم و در هیچ امری، موجب دلخوریاش را فراهم ننمودم. فاطمه هم هرگز مرا غضبناک نکرد و در هیچ امری از من سرپیچی نفرمود. هرگاه به او نگاه می کردم، تمام غم و اندوهم برطرف میشد.»
منابع:
- بحارالانوار، ج 43، ص 132.
مراجعه شود به: