من آن آسمانی سروش خدایم
که فخری به حوا و آدم ندارم
مسیحای مریم شناسد به معجز
کمی از مسیحای مریم ندارم
سخندان شناسد که من اوستادم
که استادی کس مسلم ندارم
به سحر سخن راه اعجاز پویم
بسی گویم و ژاژ و درهم ندارم
به هر سبک و هر بحر و هر شیوه گفتم
که دانند همتا و همدم ندارم
همه شاهکار است گفتارهایم
به اندیشه و لفظ ماتم ندارم
سخن هر چه گفتم همه نغز گفتم
شکرهای آلوده باسم ندارم
از آن شعر من خلق را نیک افتد
"دکتر حمیدی"
زندگی نامه مهدی حمیدی
دکتر مهدی حمیدی از شاعران بنام و چهره های درخشان ادبیات معاصر ایران است. وی در سال 1293 شمسی در شیراز پا به عرصه وجود گذاشت. پدرش مرحوم سید محمد حسن ثقة الاعلام از بازرگانان معروف شیراز بود که در دوره های اول مجلس شورای ملی، از آن شهر به نمایندگی مجلس انتخاب گردید.
مادر دکتر حمیدی بانو سکینه آغازی یکی از زنان دانشمند و تربیت شده و اصیل است که خود شاعره ای سخن سنج به شمار می رود. وی در حدود چهل سال قبل که فرهنگ ایران و مخصوصاً تعلیم و تربیت دوشیزگان با مخالفتهای زیادی مواجه بود در شیراز به تأسیس مدرسه ای بنام عفتیه که در حقیقت ما در تمام مدارس دخترانه فارس محسوب می شود، همت گماشت.
دکتر حمیدی بیش از دو سال و نیم نداشت که پدرش درگذشت و تربیت او به عهده مادرش محول گشت. تحصیلات ابتدایی حمیدی در مدرسه شعاعیه و دوره متوسطه در دبیرستان سلطانی شیراز به پایان رسید و در سال 1313 برای ادامه تحصیلات به تهران آمد به دانشسرای عالی داخل شد و به سال 1316 در رشته ادبیات فارسی با رتبه اول به اخذ لیسانس نائل گردید.
در همین سال مجموعه اشعاری به نام "شکوفه ها" را انتشار داد و استادان بزرگ را شیفته خود ساخت و بسیاری از دانشمندان بر این کتاب تقریظها نوشتند و عده ای از فضلا و شعر شناسان با انتشار این دیوان ظهور شاعری بزرگ را مژده داده اند.
حمیدی پس از اخذ لیسانس به کارمندی فرهنگ در آمد و برای انجام خدمت سربازی به طهران مراجعت کرد و به دانشکده افسری داخل شد و یک سال بعد درجه ستوان دومی برای خدمت افسری به شیراز برگشت.
در این یک سال حادثه عشقی که منجر به ناکامی شد، کتابهای "عشق دربدر" و "اشک معشوق" را که محصول این عشق سوزان اوست به وجود آورده. کتابهای "پس از یکسال" و "سبکسریهای قلم" در این مدت نیز به وسیله او منتشر گردید.
پس از آثار مزبور "شاعر در آسمان" و "فرشتگان زمین" و "عصیان" که در حقیقت متمم دیوان اشک معشوق است به وسیله دکتر حمیدی انتشار یافت. مجموعه این آثار که نظم و نثر را به منتها درجه دلفریبی و زیبایی رسانده بود از عموم نقاط ایران چشمها را به شیراز مهد
سعدی و
حافظ متوجه ساخت و بر همه مسلم گشت که شاعر بزرگ دیگری در ادبیات ایران به رستاخیز نظم و نثر پرداخته است.
حمیدی در 1325 دوره دکتری ادبیات را به پایان رسانید و اینک با سمت استادی در دانشکده ادبیات تهران به کار تدریس اشتغال دارد. "بطور کلی آثار حمیدی از دو نوع شعر تشکیل شده است، یکی اشعار تقلیدی و دیگری ابتکاری. اشعار تقلیدی حمیدی به سبک ترکستانی است و از شعرای متقدم پیروی می کند و در این میان به
فردوسی و
فرخی و
منوچهری و مسعود سعد ارادت بیشتری دارد.
حمیدی حال و طراوتی را که در سخنان فرخی است با سوز و گداز کلام مسعود می آمیز دو تار و پودشان را از دل خود می گیرد و بیانات خویش را چنان موثر و دلنشین ادا می کند که در موقع خواندن به قول نظامی عروشی: "وقت باشد که از اشعار او موی بر اندام بر پای خیز دو جای آن بود که آب از چشم برود."
روی هم رفته سخنان حمیدی پر طراوت، روان، جاندار، دلنشین و گوشنواز است و همه وقت یک آهنگ و موسیقی مخصوص با خویش دارد؛ و مثل این است که موسیقی آن نیز در خود شعر تعبیه شده و به همراه آن نواخته می شود. حمیدی در تجسم مناظر و حالات مختلف بسیار تواناست، شبهای هجر، روزهای انتظار، دقایق وصل و لحظات وداع را با رموز عاشقی و جغاکاری به طوری وصف می کند، که خواننده به جزئیات مشاهدات و مقاصد او آشنا می شود و تمام مناظره را پیش چشم می بیند. آثار چاپ شده دکتر حمیدی عبارتند از:
آثار مهدی حمیدی
آثار منظوم:
شکوفه ها- پس از یک سال- اشک معشوق- سالهای سیاه- زمزمه بهشت- طلسم شکسته- ده فرمان
آثار منثور:
سبکسریهای قلم- عشق دربدر(3 جلد)- شاعر در آسمان فرشتگان زمین- عروض حمیدی (درباره فن عروض و شامل عقاید شاعر درباره این فن)
تألیفات:
دریای گوهر(3 جلد)- بهشت سخن (2 جلد)- شاهکارهای فردوسی
نمونه ای از اشعار
بامداد خیال انگیز
شب پرندگان رقص کنان آمدند----- صبح به روی پر ایشان دمید
تیرگی شام به آهستگی ----- زیر پرو بال سحر آرمید
جنبید از جای نسیمی به ناز ----- گیسوی بید از وزشی تاب خورد
مهر دمید از برکه ناشتا ----- آنچه که واماند ز مهتاب خورد
چهره افسونگر زیبای ماه ----- زرد شد و زردی کمرنگ شد
خاموش، آهسته در آن دوردست ----- ناله جانکاه شباهنگ شد
جوجه بنالید و کبوتر پرید ----- بالزنان روی به صحرا گذاشت
یاد من آورد که آن مرغ نیز ----- رفت و مرا اینجا تنها گذاشت
چشم من اندر افق بیکران ----- بس شبح نغز و دلاویز دید
مبهم و تاریک و در آمیخته ----- صبح بهار و شب پاییز دید
دید در آنچه که دمد آفتاب ----- کشمکش زندگی و مرگها