قطع نظر از اجر و پاداشی که برای دعا هست و قطع نظر از اثر استجابتی که بر دعا مترتب است ، دعا اگر از حد لقلقه زبان بگذرد و دل با زبان هماهنگی کند و روح انسان به اهتزاز آید ، یک روحانیت بسیار عالی دارد . مثل این است که انسان خود را غرق در نور میبیند .
شرافت گوهر انسانیت را در آن وقت احساس میکند . آن وقت درک میکند که در سایر اوقات که چیزهای کوچک او را به خود مشغول داشته بود و او را آزار می داد چقدر پست و ساقط و سافل بوده . انسان وقتی که از غیر خدا چیزی میخواهد احساس مذلت میکند و وقتی که از خدا میخواهد احساس عزت . لهذا دعا ، هم طلب است و هم مطلوب ، هم وسیله است و هم غایت ، هم مقدمه است و هم نتیجه .
اولیای خدا هیچ چیزی را به اندازه دعا خوش نداشتند ، همه خواهشها و آرزوهای دل خود را با محبوب واقعی در میان میگذاشتند و بیش از آن اندازه که به مطلوبهای خود اهمیت میدادند به خود طلب و راز و نیاز اهمیت میدادند ، هیچ گونه احساس خستگی و ملالت نمیکردند ، به تعبیر امیرالمؤمنین خطاب به کمیل نخعی:
" هجم بهم العلم علی حقیقة البصیره ، و باشروا روح الیقین ، و استلانوا ما استوعره المترفون و أنسوا بما استوحش منه الجاهلون ، و صحبوا الدنیا بأبدان أرواحها معلقة بالمحل اععلی (نهج البلاغه ، حکمت 139 )
ناگهان علم و آگاهی در کمال حقیقت بصیرت و بینش بر آنها و قلبشان فرود آمد و لذت یقین را درک کردند و با حقیقت آن تماس گرفتند ، و با آنچه دنیا داران از آن در هراسند و آن را ناخوش و دشوار میدارند اینان خوشند و آن را نرم و دلپسند شمردند و به آنچه نادانان از آن گریزانند مأنوس شدند ، و با اهل دنیا با بدنهایی که روح آن بدنها متعلق به محل اعلی و عالم ربوبی است معاشرت کردند.
برعکس دلهای زنگ گرفته سیاه و قفل شده که از درگاه خدا رانده شدهاند .
راهی از دل به خدا
هر کسی از دل خود با خدا راه دارد . دری از همه دلها به سوی خدا هست .
حتی شقی ترین افراد در موارد گرفتاری و ابتلا ، در وقتی که اسباب و علل بکلی از او منقطع میشود ، تکانی میخورد و به خدا التجا میبرد .
این یک میل فطری و طبیعی است در وجود انسان . پرده گناه و شقاوت گاهی روی آن را میگیرد . در سختیها که پرده زایل میشود خود به خود این میل تحریک میشود و به هیجان در میآید .
شخصی از صادق آل البیت علیهم السلام پرسید : چه دلیلی بر وجود خدا هست ؟
فرمود : آیا تاکنون کشتی سوار شدهای ؟
گفت : بلی .
فرمود : آیا اتفاق افتاده که کشتی طوفانی شود و در شرف غرق شدن باشد و امید تو از همه جا بریده شود ؟
گفت : بلی ، یک همچو اتفاقی افتاد .
فرمود : آیا در آن وقت دلت متوجه به جایی بود و ملجأ و پناهی میجست و از یک نقطهای خواهش میکرد که ترا نجات دهد ؟
گفت : بلی .
فرمود : او همان خداست .
امام صادق علیهالسلام خداوند را از راه دل خود او به او شناساند " « و فی انفسکم افلا تبصرون »" . این میل و این توجه که در فطرت بشر هست که در مواقع انقطاع اسباب ، متوجه قدرت قاهره غالبی فوق اسباب و علل ظاهری میشود ، دلیل بر وجود چنین قدرتی است . اگر نبود ، چنین میلی وجود پیدا نمی کرد .
البته فرق است بین اینکه میلی در وجود انسان باشد و بین اینکه انسان آن میل را کاملا بشناسد و هدف آن را بداند .
میل به شیر خوردن از ابتدا در کودک هست ، وقتی که گرسنه میشود و این احتیاج در وجودش پیدا میشود این میل تحریک میشود و او را هدایت میکند که در جستجوی پستان ندیده و نشناخته و انس و عادت نگرفته برآید . همان میل او را هدایت میکند .
این میل خودش خود به خود راهنماست ، او را وادار میکند که دهانش را باز کند و در جستجو برآید ، اگر نیافت گریه کند . خود گریه کردن ، استمداد و کمک خواستن از مادر است ، همان مادری که هنوز او را نمی شناسد و از وجودش اطلاع ندارد .
ولی خود طفل هیچ نمی داند که هدف این میل چیست ، هدف این گریه چیست ، برای چه این میل در وجودش پدید آمده . نمی داند جهاز هاضمهای دارد و آن جهاز ماده غذایی میخواهد ، بدن بدل ما یتحلل میخواهد .
او نمی داند برای چه میخواهد و نمی داند فلسفه گریه اعلام مادر است ، همان مادر نشناخته که تدریجا باید او را بشناسد .
ما نسبت به میلهای عالی انسانیت ، میل خداجویی و خداخواهی ، میل به دعا و التجا به خدای نادیده ، حالت همان طفل نوزاد را داریم نسبت به پستان ندیده و نشناخته ، و مادر ندیده و نشناخته .
همچو میل کودکان با مادران
سر میل خود نداند در لبان
همچو میل مفرط هر نو مرید
سوی آن پیر جوانبخت مجید
جزء عقل این از آن عقل کل است
جنبش این سایه زان شاخ گل است
سایهاش فانی شود آخر در او
بس بداند سر میل و جستجو
" « إنا لله وإناإلیه راجعون " (بقره ، . 156 ) .
" ألاإلی الله تصیر الامور ( شوری ، . 53 )
البته اگر پستانی و شیری که مناسب با معده طفل است نبود ، غریزه هم او را به آن طرف هدایت نمی کرد . ارتباط و پیوستگی است بین این میل و آن غذای موجود .
همچنین است سایر میلهای وجود انسان . هیچ میلی به عبث در وجود انسان گذاشته نشده ، همه میلها روی احتیاج و برای رفع احتیاج گذاشته شده .
انقطاع اضطراری ، انقطاع اختیاری
انسان در دو حال ممکن است خدا را بخواند : یکی در وقتی که اسباب و علل از او منقطع شود و دچار سختی و اضطرار گردد ، و یکی در وقتی که روح خودش اوج بگیرد و خود خویشتن را از اسباب و علل منقطع کند . در حال اضطرار و انقطاع اسباب ، انسان خود به خود به طرف خدا میرود ، احتیاج به دعوت ندارد و البته این کمالی برای نفس انسان نیست .
چه کمال نفس در این است که خودش خود را منقطع سازد و اوج بگیرد .
منبع: بیست گفتار
نویسنده: شهید مطهری
صفحه342-346