با در گذشت دو حامی بزرگ پیامبر (حضرت
ابوطالب عموی پیامبر و حضرت
خدیجه همسر پیامبر) در سال دهم بعثت میزان خفقان و فشار بر مسلمین در مکه افزایش یافت تا آن جا که در سال سیزدهم بعثت، سران
قریش در یک نشست عمومی تصمیم گرفتند که منادی توحید، پیامبر خدا را از میان بردارند.
به همین جهت تصمیم گرفتند از هر قبیله فردی انتخاب شود و شبانه به خانه پیامبر هجوم برند و او را از میان بردارند و بدین ترتیب هم از تبلیغات او آسوده می شدند و هم خون پیامبر در میان قبایل عرب پخش میشد و خاندان و بستگان پیامبر نمی توانستند با تمام قبایلی که خون او را ریخته بودند مبارزه کنند.
فرشته وحی، پیامبر را از نقشه پنهانی مشرکان آگاه ساخت و دستور
هجرت از مکه به مدینه را به او از طرف خداوند ابلاغ کرد. شب مقرر فرا رسید. مکه و محیط خانه پیامبر (صلی الله علیه و آله) در تاریکی شب فرو رفته بود.
علی (علیه السلام) به امر پیامبر در بستر آن حضرت خوابیده بود و پارچه سبز رنگی را که هنگام خواب پیامبر به روی خود می کشید به روی خود کشیده بود.
مأموران با شمشیرهای برهنه به طور دسته جمعی به خانه پیامبر هجوم آوردند اما وقتی وارد خوابگاه پیامبر شدند، حضرت علی (علیه السلام) را بجای پیامبر یافتند خشم و تعجب سراپای وجود آنان را فرا گرفت.
روی به حضرت علی کردند و پرسیدند: محمد کجاست ؟!
حضرت علی (علیه السلام) فرمود: کی او را به من سپرده بودید که از من می خواهید؟
در این موقع از فرط خشم به سوی حضرت حمله بردند و او را به سوی مسجدالحرام کشیدند ولی پس از بازداشت مختصری ناگزیر آزادش ساختند.
منابع:
بحارالانوار، ج 19، ص 47 تا 51
فروغ ولایت، ص 47 - 48
تاریخ طبری، ج 1، ص 567 - 568
مراجعه شود به:
رابطه علی علیه السلام با پیامبر