انسان بالذات خودآگاه است ، یعنی جوهر ذات انسان ، آگاهی است .
اینچنین نیست که اول " من " انسان تکون مییابد و در مرحلهء بعد ، انسان به این " من " آگاهی مییابد . پیدایش " من " انسان عین پیدایش آگاهی به خود است . در آن مرحله " آگاه " ، " آگاهی " و " به آگاهی در آمده " یکی است . " من " ، واقعیتی است که عین آگاهی به خودش است .
انسان در مراحل بعد ، یعنی پس از آنکه به اشیاء دیگر کم و بیش آگاه میگردد ، به خود نیز به همان صورت که به اشیاء دیگر آگاه میگردد ، آگاهی مییابد ، یعنی صورتی از خود در " ذهن " خویش تصویر میکند و به اصطلاح به علم حصولی به خود ، آگاه میگردد ، اما پیش از آنکه این گونه به خود آگاه گردد ، بلکه پیش از آگاهی به هر چیز دیگر ، به خود به گونهای که اشاره شد ، یعنی به نحو علم حضوری ، آگاه است .
روانشناسان که معمولا در بارهء خودآگاهی بحث میکنند ، به مرحلهء دوم نظر دارند ، یعنی آگاهی به خود به نحو علم حصولی و ذهنی ، ولی فلاسفه بیشتر توجهشان به مرحلهء علم حضوری غیر ذهنی است . این نوع از آگاهی همان است که یکی از ادلهء متقن تجرد نفس در فلسفه است .
در این نوع از خود آگاهی ، شک و تردید که آیا هستم یا نیستم و اگر هستم آیا کدامم و امثال اینها راه ندارد ، زیرا شک و تردید آنجا راه دارد که علم و آگاهی از نوع علم حصولی باشد ، یعنی وجود عینی شیء به آگاهی در آمده با وجود عینی آگاهی دو چیز باشد .
اما آنجا که آگاهی عین آگاه و به آگاهی درآمده است و از نوع آگاهی حضوری است ، شک و تردید فرض نمیشود ، یعنی امری محال است .
اشتباه اساسی "
دکارت " در همین جاست که توجه نکرده بود که " من هستم " شک بردار نیست تا از راه " من فکر میکنم " بخواهیم آن شک را رفع کنیم.
دکارت فیلسوف فرانسوی قرن هفدهم فلسفهء خود را به این ترتیب آغاز کرد که در همه چیز شک کرد حتی در بدیهیات . سپس گفت من در همه چیز نمیتوانم شک کنم جز اینکه میاندیشم و شک میکنم ، پس " فکر میکنم " دلیل است بر اینکه " هستم " . و آنگاه از هستی خود ، هستی خدا واشیاء دیگر را نتیجه گرفت . .
خودآگاهی فطری ، هر چند واقعی است ، اما اکتسابی و تحصیلی نیست ، نحوهء وجود " من " انسانی است ، از این رو آن خود آگاهی که به آن دعوت شده ، این درجه از خود آگاهی که به طور قهری و تکوینی در اثر حرکت جوهری طبیعت پدید میآید نیست .
آنجا که قرآن مجید پس از اشاره به مراحل خلقت جنین در رحم ، به عنوان آخرین مرحله میفرماید :
" « ثم أنشأناه خلقا آخر »"( مؤمنون / . 14)
پس ما او را چیز دیگر و خلقی دیگر کردیم
اشاره به همین است که مادهء ناخود آگاه تبدیل میشود به جوهر روحی خودآگاه .
منبع:کتاب انسان در قرآن
نویسنده :شهید مطهری
صفحه59-60