«
سلیمان بن خالد» میگوید: روزی در کوچه به
حسن بن حسن برخوردم. به من گفت:« یعنی ما هیچ حقی نداریم؟ یعنی هیچ حرمتی برای ما نباید قائل بود؟ اگر شما یک مرد از ما خاندان را برگزینید، همان یک نفر، شما را نجات خواهد داد.»
نتوانستم جوابش را بدهم، نزد
امام صادق علیه السلام آمدم و ماجرا را بازگو کردم. امام فرمود:« نزد حسن بن حسن برو و به او بگو ما نزد شما آمدیم و از شما پرسیدیم آیا چیزی دارید که دیگران ندارند، پاسخ دادید نه؛ ما هم پاسخ شما را تصدیق کردیم و نزد پسر عموهای شما* رفتیم و از آنها پرسیدیم چیزی دارید که مردم ندارند، آنها جواب دادند بله؛ و شایسته این ادعا بودند.
نزد حسن بن حسن رفتم و سخنان امام را به او گفتم. حسن بن حسن به من گفت:« بله؛ نزد ما چیزی هست که نزد مردم نیست.»
نتوانستم جوابش را بدهم. دوباره نزد امام آمدم و حرف حسن را به او گفتم. امام فرمود:« برو به او بگو خداوند در قرآن میفرماید:« ایتونی بکتاب من قبل هذا او اثاره من علمٍ ان کنتم صادقین» ــ احقاف، 4 ــ (اگر خداوند شریکانی دارد و موجوداتی آفریدهاند کتابش یا بازماندهای از دانش برای اثبات ادعای خودتان بیاورید.)
(کنایه از این که اگر تو هم دلیلی داری مطرح کن.)
پاسخ امام را به حسن بن حسن گفتم. به من گفت:« شما کار دیگری جز خردهگرفتن و عیبجویی از ما ندارید؟ اگر فلانی (امام صادق علیه السلام) خودش را از مسائل کنار کشیده (و می تواند ما را با مباحث خودش محکوم کند) و ما به خاطر اینکه سرمان شلوغ است (نمیتوانیم پاسخش را بدهیم،) آیا سبب میشود که حق ما از بین برود؟!»
(*): منظور، نسلی از اهل بیت است که به امام صادق علیه السلام میرسد.