اطرافیان
معاویه مدام به او میگفتند:« نگاه همهی مردم به
حسین است. چرا به او دستور نمیدهی که به منبر برود و خطبه بخواند؛ چون در خطبه خواندن درمانده و بیمهارت است و به این ترتیب از چشم مردم خواهد افتاد.»
معاویه به آنها میگفت:« من درباره برادرش هم همین گمان را داشتم. این کار را کردم و درست برعکس شد: در چشم مردم عزیز و بزرگ شد و ما مفتضح شدیم.»
اما آنها آن قدر اصرار کردند تا سرانجام یک روز معاویه به امام حسین علیه السلام گفت:« یا ابا عبدالله چرا به منبر نمیروی و خطبه نمیخوانی؟»
امام پذیرفت، بر منبر رفت، خداوند را ستود و بر پیامبر درود فرستاد. بعد با بیانی شیوا با استناد به آیات قرآن و فرمایشات رسول خدا، خود و اهل بیتش را معرفی کرد، مردم را به اطاعت فرا خواند و از نداهای شیطانی بر حذر داشت.
عاقبت، معاویه که جز رسوایی چیزی برایش حاصل نشده بود، برای این که بیش از این مفتضح نشود، گفت:« کافی است یا ابا عبدالله. بسیار شیوا بود.»
منابع:
- بحار الانوار، ج 44، ص 205، حدیث 1
- احتجاج، ص 153
- مناقب آل ابی طالب، ج4، ص 67.
مراجعه شود به: