حمله عثمان پاشا و سقوط تبریز
«993 ق / 1585 م»
تا سال 991 ق / 1583 م تمام ولایات
شروان و شکى و بخش مهمىاز
ارمنستان، با قلعه معروف
ایروان، به دست عثمان پاشا و فرهاد پاشا، سرداران ترک تسخیر شد و از دست ایران بیرون رفت. در همان حال سلطان مراد خان، که به تحریک عثمان پاشا مىخواست از ضعف دولت صفوى و اختلافات داخلى ایران استفاده کند و سراسر آذربایجان را بگیرد، آن سردار را از شروان به استانبول احضار و به مقام بزرگ وزارت اعظم منصوب نمود، و با دویست و شصت هزار سوار و پیاده به تسخیر آذربایجان فرستاد.
در این هنگام شاه محمد و حمزه میرزا هنوز در
تبریز بودند. شاه محمد در امور دولتى هیچگونه مداخلهاى نداشت و حمزه میرزا نیز مشغول باده خوارى و عیاشى بود.
آماده شدن عثمانی برای تهاجم به آذربایجان
در آغاز سال 993 ق / 1585م، که عثمان پاشا با قواى بسیار در شهر
ارزروم مستقر گشت، مقدمات حمله به آذربایجان را فراهم مىساخت. شاهزاده حمزه میرزا هم پس از فصل بهار به ییلاق
قراباغ رفت و سه ماه تابستان را به عیش و عشرت گذراند، تا آنکه سپاه عثمانى به مرزهاى آذربایجان رسید و خطر نزدیک شد. آن زمان بود که حمزه میرزا به گرد آورى سپاه و آماده ساختن آنها براى جنگ با عثمانى دست یازید. سران قزلباش در جلسه مشورتى با شاهزاده شرکت کردند و عاقبت تصمیم گرفته شد که در تبریز سنگربندى کنند و مردمان شهر را ترک نگویند. مردم تبریز هم مردانه به دفاع از شهر و ایجاد سنگر همت گماشتند. با نزدیک شدن قواى عثمانى به تبریز، حمزه میرزا که ده هزار سرباز بیشتر در اختیار نداشت، با مشاهده انبوه سپاهیان عثمانى، جرأت خودنمایى و جنگ نکرد. مدافعان تبریز هم در برابر نیروى مجهز عثمانى کارى از پیش نبردند و بسیارى از سنگرها با گلوله توپ در هم شکسته شد. چند تن از سرداران قزلباش هم که مأمور دفاع از شهر بودند، پا به فرار گذاشته به اردوى حمزه میرزا رفتند. مردم تبریز چون از کمک شاه و حمزه میرزا، نومید شدند، ناچار چند تن از روحانیون تبریز را نزد عثمان پاشا فرستادند و از در اطاعت و تسلیم درآمدند. عثمان پاشا هم که از سلحشورى مردم تبریز آگاه بود، مردم را به حفظ آرامش و احتراز از اقدامات تحریک آمیز، دعوت کرد. بسیارى از مردم که از عهد شکنى ترکان بیم داشتند، داراییهاى خود را در زیر زمین پنهان ساخته ترک شهر گفتند؛ هر چند بسیارى از ایشان به دام راهزنان وطنى افتادند و اگر جان سالم به در بردند، نقدینه و جامه خود به راهزنان باختند.
عثمان پاشا شهر را به آسانى تسخیر کرد و دستور داد تا در آنجا حلقهاى بسازند، و آنچه آذوقه و اسلحه به چنگ آورده بود در آن حلقه جاى داد و جعفر پاشا از سرداران ترک را که به اخته مشهور بود، به حکومت تبریز و حفظ آن حلقه مأمور کرد.
مردم تبریز، با آنکه به
ظاهر از در اطاعت درآمده بودند، هنگام فرصت از کشتن سربازان ترک و غارت اموال ایشان غفلت نمىکردند و غالبا" شبها به درون قلعه مىرفتند و آنچه را عثمانیها ساخته بودند، ویران مىکردند. عاقبت روزى، خبر رسید که اهالى تبریز یکى از سرداران عثمانى را در حمام کشته و جسدش را در چاه انداخته اند، عثمان پاشا از این خبر به سختى بر آشفت و دستور قتل عام داد.
کشتار مردم تبریز توسط سپاه عثمانی
یک روز از بام تا شام سربازان ترک مردم تبریز را از زن و مرد و کودک طعمه شمشیر ساختند و اموالشان را به یغما بردند. در پایان روز، عثمان پاشا به وساطت خیر اندیشان، امر به ترک مردم کشى داد. شهر تبریز، که در
آبادانى و زیبایى در سراسر ایران شهرت داشت، به قبرستانى مرگبار تبدیل شده بود، عثمان پاشا چهل روز در تبریز بود؛ در این مدت حمزه میرزا سه بار نبردهاى کوچک اما متهورانهاى را با سپاهیان ترک انجام داد که در همه آنها موفق بیرون آمد و در یکى از آنها چند تن از سرداران و پاشایان بزرگ عثمانى کشته شدند. در همان ایام، عثمان پاشا به بستر بیمارى افتاد و به مرض خناق درگذشت. سردار دیگرى به نام چغال اوغلى «چغال زاده» که به جاى وى فرماندهى سپاهیان ترک را عهده دار شد، مصمم شد که جمعى از قواى عثمانى را به سردارى جعفر پاشا در قلعه شهر بگذارد و خود با بقیه سپاه به عثمانى بازگردد. در عقب نشینى سپاه ترک، حمزه میرزا از پى آنها وران شد، اما کارى از پیش نبرد؛ چه آنکه با سپاه اندکش که از دوازده هزار تن تجاوز نمىکرد، در برابر قواى چغال اوغلى، ناچیز بود. از سوى دیگر، مشکلات داخلى ایران، عمیقتر از آن بود که عزمىراسخ و سیاستى روشن در این زمینه داشته باشد. امیران فاسد و سودجو و طمع کار قزلباش در هر شبیخون، تنها به دنبال جمع آورى غنیمت بودند و با اندکى غنایم دست از جنگ مىشستند. از سوى دیگر، اختلاف و نفاق چنان در پیکرده دولت صفوى ریشه دوانده بود، که هیچ سردارى با سردار دیگر همکارى فعال نمىکرد. خانه از پاى بست ویران بود.
حمزه میرزا با اندک سپاه خود، در زمستان 993 ق / 1585 م کوشید تا قلعه تبریز را به تسخیر درآورد. اما هم به سبب قلت سپاه و هم به جهت بى لیاقتى سرداران و نداشتن ایمان و هم به دلیل فاقد بودن سلاح سنگین و وسایل قلعه گیرى، کارى از پیش نبرد. افزون بر این، شعله ور شدن آتش نفاقهاى داخلى هم مانع از پیشرفت اوضاع بود.
خیانت قلی بیگ افشار و پذیرش خدمت به عثمانی
قلى بیگ افشار، از سرداران معروف قزلباش که سمت قورچى باشى داشت، به قلعه تبریز نزد جعفر پاشا رفت و از بیم جانش که حمزه میرزا نهانى قصد آن را کرده بود، خدمت به عثمانى را ترجیح داد. قلى بیگ افشار، از جمله دست اندرکاران قتل مادر حمزه میرزا -
مهد علیا - بود. وى به تشویق عدهاى دیگر از سران قزلباش تصمیم گرفت که قلى بیگ افشار را به قتل رساند. اما وى از این توطئه آگاه و به جعفر پاشا پناه برد و به هنگام ورود به قلعه، تاج قزلباش را به خندق انداخت.
فرار قلى بیگ افشار، آخرین طرفند شاهزاده حمزه میرزا را هم نقش بر آب کرد. حمزه میرزا دستور داده بود تا از درون
مسجد حسن پادشاه، نقبى به درون قلعه بزنند. کار حفارى چند ماه بى وقفه پیش رفته بود و درست هنگامىکه به پایان آن نزدیک مىشد، قلى بیگ میرزا، جعفر پاشا را از وجود آن آگاه ساخت. تفنگچیان ترک نقب را ویران و با گشودن آتش عدهاى از سربازان ایرانى، این اقدام را نیز بى نتیجه گذاشتند.