انسان در طول زندگی خود باید بر اساس «حقطلبی» و «حقمداری» رفتار کند، چرا که «حق مطلق» خداست (
ذلک بان الله هو الحق ) و آنچه خدایی است حق، و آنچه از خدا جدا باشد باطل است.
انسان نیز برای آنکه در زندگی خود موفق باشد و به گونهای زندگی کند که بهترین دنیا و بهترین آخرت را نصیب خود کند، باید تنها و تنها بر مدار حق بگردد و لحظهای به شیطانمداری، دنیامحوری، شهوتپرستی، نفسپرستی، رفیقبازی، دستهبندیهای غیرخدایی، مالپرستی، کامجویی و ... نیندیشید و وجود خود را تباه نسازد.
صد البته انسانی که در همه زندگی «حقطلبی» و «حقمداری» را معیار زندگی خود قرار دهد و بر آن پافشاری کند، به زندگی شیرین و پرباری دست مییابد. «حقطلبی» هرگز انسان را به وادی محرومیت از مواهب الهی نمیکشاند؛ بلکه او را در مسیر استفاده صحیح کامل و همیشگی از نعمتهای الهی قرار میدهد.
حق گویی نماد حق طلبی
در اين زمينه روايات بسيار مهمى از پيامبر و اهل بيت بزرگوارش در كتاب هاى معتبر حديث آمده كه به برخى از آن روايات اشاره مى شود .
- رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود :أتقَى النّاسِ مَن قَال الحَقَّ فِيمَا لَه وَعَليهِ . پرهيزكارترين مردم كسى است كه در آنچه به سود او و زيان اوست حق بگويد .
- حضرت امام باقر (عليه السلام) فرمود :قُلِ الحَقَّ وَلَو عَلى نَفْسِكَ .حق بگو ، گرچه به زيان خودت باشد .
- حضرت امام صادق (عليه السلام) فرمود :ثَلاَثَةٌ هُمْ أقرَبُ الخَلْقِ إلَى اللهِ عَزَّ وَجَلَّ يَومَ القِيامَةِ حَتّى يَفرُغَ مِنَ الحِسابِ . . .
وَرجلٌ قَال الحَقِّ فِيما عَلَيهِ وَلَه. سه نفرند كه نزديك ترين خلق به خداى عز وجل در قيامت اند تا حساب پايان پذيرد . . . و يكى از آنان مردى است كه در آنچه به زيان و سودش بود حق گفته است .
- و نيز آن حضرت فرمود :إنَّ مِن حَقِيقَةِ الإيمانِ أنْ تُؤثِرَ الحَقُّ وَإن ضَرَّكَ عَلَى البَاطِل وَإن نَفَعَكَ .به راستى از حقيقت ايمان است كه حق را گرچه به تو زيان رساند بر باطل ترجيح دهى گرچه به تو سود رساند .
- رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود :أفضلُ الجِهادِ كَلمةُ حقّ عِندَ سُلطان جائِر . برترين جهاد بيان حق نزد پادشاه ستمكار است .
حضرت يحيى و حق گويى
اكثر مورّخان مسلمان و نيز منابع معروف مسيحى جريان جگر خراش
شهادت حضرت يحيى را به خاطر بيان حق و اظهار حقيقت بر ضد طاغوت زمان خود دانسته اند و چنين بازگو كرده اند : يحيى قربانى روابط نامشروع طاغوت زمان خود با يكى از محارم خويش شد . به اين ترتيب كه
هيردويس پادشاه هوسباز
فلسطين عاشق هيروديا دختر برادر خود شد و زيبايى وى دل او را در گرو عشق آتشين قرار داد ، لذا تصميم به
ازدواج با او گرفت.
اين خبر به پيامبر بزرگ خدا يحيى رسيد . او صريحاً اعلام كرد كه اين ازدواج نامشروع است و مخالف دستورات تورات مى باشد و من به مبارزه با چنين كارى قيام خواهم كرد .
سر و صداى اين مطلب در همه ى شهر پيچيد و به گوش آن دختر رسيد . او همت گماشت كه از يحيى بزرگ ترين مانع راه خويش در فرصتى مناسب انتقام گيرد و اين مانع را از سر راه هوس هاى خود بردارد .
ارتباط خود را با عمويش بيشتر كرد و زيبايى خويش را دامى براى او قرار داد و چنان در وى نفوذ كرد كه روزى هيردويس به او گفت : هر آرزويى دارى از من بخواه كه بى ترديد تو را به آرزويت خواهم رسانيد .
هيروديا گفت : من چيزى جز سر يحيى را نمى خواهم ! زيرا او نام من و تو را بر سر زبان ها انداخته و همه ى مردم را به عيب جويى ما واداشته است ، اگر مى خواهى دلم آرام شود و خاطرم شاد گردد بايد اين كار را انجام دهى !!
هيروديس كه ديوانهوار به آن زن عشق مىورزيد ، بى توجه به عاقبت اين كار ، تسليم شد و چيزى نگذشت كه سر يحيى را نزد آن زن بدكار حاضر ساختند ، ولى عواقب دردناك اين عمل سرانجام دامان او را گرفت .