حضرت امام سجاد علیه السلام فرمود:
در مدینه با عمو و پدرم،
حسن و
حسین علیهماالسلام حرکت می کردم.
در راه،
جابربن عبدالله انصاری و
انس بن مالک انصاری به همراه جمعی از قریش و
انصار به پدر و عمویم برخوردند. جابر خودش را بر دست و پای عمو و پدرم انداخت.
مردی از قریش که از نزدیکان مروان بود به جابر اعتراض کرد:«با این موهای سپید و جایگاهت میان اصحاب پیامبر خدا، چرا چنین میکنی؟»
جابر به او گفت:«از من دور شو؛ اگر آنچه را من درباره جایگاه آنها می دانستم می دانستی خاک کف پاهای آنان را نیز میبوسیدی.»
حسن و حسین علیهما السلام رفتند و من ایستاده بودم و گفتگوی جابر و انس بن مالک را می شنیدم. جابر گفت:«روزی پیامبر در مسجد بود که ناگاه به من فرمود:«ای جابر! حسن و حسین را نزد من بیار.»
من به دنبالشان رفتم و آنان را به طرف مسجد پیامبر بردم. گاهی حسن را در آغوش میگرفتم، گاهی حسین را، تا اینکه آنها را نزد پیامبر آوردم.
پیامبر به من فرمود:«ای جابر، این دو را دوست می داری؟»
گفتم:«چرا دوست نداشته باشم در حالی که جایگاه این دو را نزد شما میدانم؟»
پیامبر فرمود:«می خواهی فضایل این دو را برایت بگویم؟»
گفتم:«آری.»
فرمود:«هنگامی که خدای متعال مرا از نوری سفید آفرید و آن را در صلب پدرم، آدم، به ودیعت گذارد. این نور همواره از صلبهای طاهر به رحمهای طاهر منتقل شد تا به
نوح و
ابراهیم و سرانجام به
عبدالمطلب رسید و در تمام این مدت از پلیدی جاهلیت مصون و محفوظ بود.
آن گاه این نطفه به دو نیم شد. نیمی به عبدالله و نیم دیگر به ابی طالب منتقل شد. پس نبوت را به من ختم فرمود و وصایت را به علی. دو نطفه از من از طریق فاطمه و علی جمع شد و این دو فرزند نیکو و زیباروی به دنیا آمدند. پس خداوند
اسباط نبوت را به این دو ختم فرمود و نسل مرا از آنها قرار داد و کسی که شهرهای کفر را فتح می کند و زمین را پر از عدل می سازد، نیز از آنهاست. این دو
سرور جوانان بهشتیاند.
خوشا به حال کسی که آنها را دوست بدارد و پدر و مادرشان را نیز دوست دارد. و وای بر کسانی که با آنان بستیزد و دشمنی کند.»
منابع:
بحار الانوار، ج 37، ص 44، حدیث 22- امالی شیخ طوسی.
مراجعه شود به:
در صلب آدم
شیفتگی پیامبر به حسنین علیهماالسلام
امر پیامبر به دوستی حسنین علیهماالسلام
پاداش محبت به حسنین علیهماالسلام
نسل پیامبر اکرم از سیب بهشتی
لقمه های پیامبر در دهان حضرت