عطیّه، فرزند
سعد بن جناده و از
شیعیان امیرالمومنین علیه السلام میگوید:
با
جابر بن عبدالله انصاری به قصد
زیارت امام حسین به
کربلا رفتیم. جابر در
رود فرات غسل کرد و سپس خود را خوشبو نمود و به سوی قبر مطهّر امام قدم برداشت. بر زبانش ذکر خداوند جاری بود و وقتی به قبر مطهر رسید، خود را روی قبر انداخت و از هوش رفت.
من آب آوردم و بر او زدم تا به هوش آمد. سپس در حالی که به شدت می گریست، امام حسین را صدا زد و عرض کرد:« ای دوست! جواب دوستت را نمی دهی؟»
سپس خودش پاسخ داد:« کسی که بین سر و بدنش جدایی افتاده و بدنش در خون غوطهور است، چگونه جوابت را بدهد؟! شهادت میدهم که تو فرزند پیامبران و بزرگ مؤمنین و همپیمان تقوا و عصارهی هدایتی. تو سرور فقیهان و پنجمین فرد از آل عبا و فرزند
فاطمه،
بزرگ بانوی زنان عالم، هستی؛ و چگونه چنین نباشی در حالی که از دست پیامبر اسلام غذا خورده ای و در دامان تقوی پیشهگان پرورش یافتهای؟!»
جابر در راه برگشت به
کوفه به من گفت: « ای عطیّه، تو را نصیحتی کنم. دوستان
آل محمد را دوست بدار و دشمنانشان را دشمن، ولو دائماً به نماز و روزه مشغول باشند. با دوستان آل محمد به مدارا رفتار کن که آنها اگر قدمشان بلغزد و مرتکب گناهی هم بشوند، با محبتشان در راه حق ثابت قدم خواهند بود. سرانجام دوستداران آل محمد به
بهشت و دشمنانشان به
دوزخ میروند.»
منابع: بحارالانوار، ج 68، ص 130، ح 62.