در دنیای واقعی ما از طریق متمرکز ساختن آگاهانه توجه خود می توانیم به جسم خاصی نگاه کنیم و معمولاً چیزهایی را می بینیم که بتوانند توجه ما را به سوی خود جلب کنند. این عمل از طرفی در نتیجه حرکت ناخودآگاه سر و چشمها و از سوی دیگر به وسیله حذف ذهنی اجسام و اشیایی صورت می گیرد که در کانون توجه ما قرار ندارند.
به همین ترتیب شیوه بینایی ما که به وسیله مغزمان کنترل شده و دست به گزینش می زند، اجسام مورد توجه ما را به صورت ذهنی از اشیاء و محیط پیرامونشان جدا می سازد اما
دوربین فیلمبرداری بدون هیچ گونه تمایزی تمام اشیاء موجود در سراسر صحنه را به صورت عینی بازسازی می کند حال این سوال پیش می آید که چگونه با ابزار سیما می توان بر چیزی تاکید کرد؟ و نقطه دید خود را به تماشاگران ارائه داد به نحوی که مخاطبین رویدادهای
فیلم را به همان صورتی که موردنظر ماست درک نمایند؟
اولین قسمت از آموزش هنرمند در کار با ابزار بیانی اش(در اینجا دوربین)این است که خود را از قید عادت انتخاب و حذف ذهنی برهاند و تمام صحنه را به صورت عینی ببیند. اما گام بعدی توانایی تجزیه کل عینی به اجزای عینی است اولویت در انتخاب این اجزاء ترتیب تقدم و تاخرشان اندازه شیوه و زاویه نما تمامآ از انتخاب عینی هنرمند سرچشمه میگیرد و این انتخاب روایت فیلمسازست از واقعیتی بیرونی. قطعه قطعه نمودن کل و مرتب کردن دوباره آنها براساس بینش هنرمند کاریست که سینما را تشکیل می دهد.
پس بطور خلاصه می توان روند بازآفرینی تصاویر در سینما را اینگونه بیان نمود:
انتخاب یک جزء از کل توسط هنرمند ، ضبط تصویر همان جزء توسط دوربین ، اتصال اجزاء به یکدیگر و رسیدن به کل انتخاب شده از جزء به کل براساس گزینش هنرمند.
به این ترتیب فیلمساز با توجه به بینش و نگرش خویش نسبت به پیرامونش دست به انتخاب می زند این انتخاب در واقع شیوه نگرش فیلمساز به وقایع و هم چنین نحوه گفتار دیدن او را معین می کند. نحوه بیان سینمایی هر فیلمساز مختص به خود اوست و نمی توان قانون خاص و ثابتی در این باب ارائه داد اما تا حدودی می توان برخی از ابزارهایی را که برای بیان مفاهیم ذهنی فیلمساز به کار می روند و به واسطه استفاده تقریباً زیادشان در حد قانون یا کلیشه درآمده اند را برشمرد. همانند زاویه دید راوی، منطق روایت، دیدگاه، کادربندی، ضرباهنگ حرکت و غیره که بطور اجمال به آنها می پردازیم:
منبع
سایت