در طول
تاریخ،
فلاسفه و متفکران، تعاریف مختلفی از
فلسفه ارائه کرده اند.
برخی از این تعاریف عبارتند از:
- ابن سینا:
فلسفه، آگاهی بر حقایق تمام اشیا است، به قدری که برای انسان ممکن است بر آن ها آگاهی یابد.
(فرهنگ فلسفی)
- جرجانی:
فلسفه عبارت است از شبیه شدن به خدا به اندازه توان انسان و برای تحصیل سعادت ابدی.
(فرهنگ فلسفی)
- ارسطو:
فلسفه، علم به موجودات است از آن جنبه که وجود دارند.
(فرهنگ فلسفی)
- فیثاغورس:
- فلسفه یعنی دوستداری دانایی.
(دائره المعارف بریتانیکا)
- فلسفه، مرحله عالی موسیقی است.
- افلاطون:
- فلسفه، لذتی گرامی است.
(تاریخ فلسفه ویل دورانت، صفحه1)
- خاستگاه فلسفه، حیرت در برابر جهان است.
- فیلسوف به کسی اطلاق می شود که در پی شناسایی امور ازلی و حقایق اشیا و علم به علل و مبادی آن ها است.
(فلسفه و منطق، صفحه40)
- سیسرون:
- فلسفه عبارت است از علم پیدا کردن به شریف ترین امور و توانایی استفاده از آن به هر وسیله ای که ممکن شود.
- ای فلسفه! تو زندگانی ما را می گردانی؛ تو دوست فضیلت و دشمن رذیلت هستی؛ اگر تو نبودی، ما چه بودیم؟ و زندگی ما چگونه می گذشت؟(فلسفه و منطق، صفحه 40)
- کریستین وولف:
فلسفه، علم بر موجودات ممکن است، یعنی بر هر چه ممکن است، بالفعل حالت تحقق پیدا کند.
(مقدمه ای بر فلسفه، صفحه 12)
- فیشته:
فلسفه، علم علم یا علم معرفت است.
(مقدمه ای بر فلسفه، صفحه 12)
- هگل:
فلسفه، بحث در امر مطلق است.
(مقدمه ای بر فلسفه، صفحه 12)
- اوبروگ:
فلسفه، علم به مبادی و اصول است.
(مقدمه ای بر فلسفه، صفحه 12)
- هربارت:
فلسفه، تحلیل معانی عقلی است.
(مقدمه ای بر فلسفه، صفحه 12)
- وونت:
کار اساسی فلسفه متحد ساختن تمام معرفت هایی است که از راه علوم مختلف بدست می آید، تا به این ترتیب مجموعه واحد و پیوسته ای ایجاد گردد.
(مقدمه ای بر فلسفه، صفحه 13)
- پولسن:
فلسفه مجموعه معرفت هاست که انتظام علمی پیدا کرده اند.
(مقدمه ای بر فلسفه، صفحه 13)
- ثورو:
برای فیلسوف شدن، داشتن افکار باریک و حتی تاسیس مکتب خاص، کافی نیست، تنها کافی است که حکمت را دوست داشته و بر طبق احکام آن زندگی ساده و شرافتمندانه و اطمینان بخش داشته باشیم.
(تاریخ فلسفه ویل دورانت، صفحه2)
- کانت:
فلسفه، شناسایی عقلانیی است که از راه مفاهیم حاصل شده باشد.
- ملاصدرا:
- فلسفه استکمال نفس انسان از طریق معرفت یافتن به حقایق موجودات است؛ همان گونه که در خارخ هستند. و نیز، حکم حقیقی به وجود آن ها با برهان و نه با ظن و گمان و تقلید، به قدر توانایی انسانی است.
- فلسفه نظم بخشیدن عقلانی به عالم به قدر توانایی انسانی است؛ به این منظور که تشبه به خداوند حاصل شود.
( اسفار اربعه، جلد1، صفحه47)