در این تعاریف از منظر
شهودى و عاطفى به موضوع دین نگریسته می شود.
ایمان،
شهود و احساس به عنوان شاخههاى اصلى، در این تعاریف شناخته مىشود ، مىتوان گفت که در این تعاریف برخلاف تعاریف نظرى و مفهومى، ریشه دین در
احساس و آن موضوعیت پیدا مىکند، نه عقل و قواى تعقلى.
انگلیسى
دین را ایمان به موجودات روحانى دانسته است .
یا
جیمز فریزر در کتاب شاخههاى طلایى، دین را عبارت از:
- ایمان به قواى مافوق بشرى تلقى مىکند و بیان می کند که در خواست مساعدت یا خشنودى قواى فوق انسانى که به اعتقاد مردم گرداننده حوادث طبیعت و حیات انسان هستند یا بر آن مسلطند و به تعبیر موجزتر، دین پش موجودات مافوق طبیعت است .
- فریدریش شلایر ماخر تاکید می کند که دین ریشه در احساس دارد، نه در عقل. در نتیجه، دین باید چیزى فراتر از کوشش ابتدایى در به دست آوردن تصورى از جهان باشد .
وی در کتاب سخنرانیهایى درباره دین با تاکید احساسى بر دین صریحا مىگوید:
- جوهر دین عبارت است از احساس وابستگى مطلق و آن را به احساس اتکاى مطلق توصیف کرده است. مرادش از اتکاى مطلق، چیزى است در تقابل با سایر احساس اتکاهاى نسبى و جزئى.
پروفسور
انیشتین مینویسد :
- مذهب عبارتست از مجموعه احساس عارفانه در قابل قوانین جهان و احساس مسئولیت اخلاقی درمقابل همنوعان ما.
در تعاریف دیگرى از همین دیدگاه، بر جنبههاى
پرستشى دین یا فرایند ایدهآلسازى متعالى تاکید مىگردد:
- آلن منزیس در تاریخ ادیان، دین را پرستش قدرتهاى بالا به دلیل نیاز دانسته است .
- در تعریف دیگرى نیز از دایرةالمعارف دین در تمایز مفهومى دین و اخلاق ، دین را متضمن اعتقادات، جهتگیرىها و اعمالى دانسته است که بشر را به عوامل فوق طبیعى یا حقایق مقدس و متعالى مربوط مىسازد.
- پرفسور استراتون در روانشناسى حیات دینى، دین را کل تمایل بشر نسبت به آنچه در نظر او بهترین و یا عظیمترین جلوه را دارد، تعبیر مىکند.
- در تعریف دیگرى، معناى زندگى بشر در روابط فوق بشرىاش مىباشد، یعنى رابطه او با قدرتى که او بدان احساس وابستگى مىکند.
منابع
1- مصباح،محمد تقی، لذات فلسفه، ص 382و ص383
2- علیزاده ، بیوک، حیات تعقلى اسلام، ص 82
3- الیاده، دین پژوهى، ج2 ص 361 و ج 1،ص 61
4- هیوم، رابرت ،ادیان زنده جهان، ص22و ص 23
5- ایدئولوژی الهی و پیشتازان تمدن ، ص 164
6- فرهنگ و دین، ص 5