نگاه اجمالی
سوال ، تحقیق ، مطالعه و علتیابی در مورد بیماریهای روانی در همه مقاطع تاریخ به نوعی مورد توجه بوده است. در
دوران باستان بیماریهای روانی را به «ارواح ، جن و شیطان» نسبت میدادند و برای بیرون راندن آنها از جادوگر استفاده میکردند. این در حالی است که اولین روشهای علمی برای درمان بیمارن روانی در یونان باستان به مورد اجرا گذاشته شد. تا اینکه با ظهور
دوران وسطی دوباره اعتقاد به «
جن و
ارواح خبیثه» رواج یافت. این دوره با ظهور
عصر رنسانس در اروپا از میان رفت و روح علمی دوباره دمیدن گرفت. از عصر رنسانس به بعد تحولات زیادی در حوضه
روانشناسی مرضی رخ داد. اولین بیمارستان روانی تاسیس و رویکردهای «انسانگرایانه و اخلاقیتری» نسبت به بیماران روانی در پیش گرفته شد.
بیماریهای روانی در عصر باستان
بر اساس نظریههای باستانی که امروزه از تحقیقات
باستان شناسی بدست آمده است، رفتار نابهنجار ناشی از نیروهای ماورای
طبیعی و جادوی نظیر طدیو ،
ابلیس ، و ارواح خبیثه» قلمداد میشد. مطابق این نظریهها درمان عبارت بوده از «جن گیری» (یعنی بیرون راندن شیطان از درون شخص با توجه به نیایش و خنثی سازی جادو). در بسیاری از جوام ابتدایی پزشک قبیله یا جادوگر وسیله ارتباط با ارواح بود و اقدام به درمان آنها میکرد. روشهای درمانی آنها نیز مشتمل بود بر «خواندن وردها ، ذکرها ، انجام رقصهای لازم و سوراخ کردن
جمجمه برای بیرون راندن ارواح» این سوراخها به قطر دو سانتیمتر بوسیله شی تیزی نظیر سنگ ایجاد میشد.
بیماریهای روانی در یونان باستان
در عصر طلایی یونان ، فیلسوفان و دانشمندان یونانی بر تحلیل منطقی واقعیات تاکید داشتند. یکی از این دانشمندان «
بقراط» میباشد. او مغز را به عنوان مهمترین عضو و فرمانده بدن محسوب میکرد (قبل از او مغز را محل اصلی حیات میدانستند) و در نظریه خویش علت اختلافات روانی را به عدم تعادل بین چهار مزاج یعنی «صفرا ، سودا ، بلغم و دم» نسبت داد. او در مطالعات خویش بر روی بیماریهای «
صرع ،
افسردگی ، حالات هذیانی ، پسیکوز ، فوجی و هیستری» پرداخت.
فنون درمانگری بقراط عبارت بود از«حمامگرفتن ، استراحت کردن و استفاده از رژیمهای غذایی خاص» از دیگر دانشمندانی که در این حوزه نظریاتی ارائه کردند «
سقراط ،
افلاطون و
ارسطو» میباشند.
بیماریهای روانی در قرون وسطی
با انحطاط تمدن یونان و روم پزشکی نیز مانند سایر علوم در اروپا در زیر انبوهی از اعتقادات خرافی پنهان ماند. باورهای خرافی و جن شناسی به نحو وحشتناکی احیاء شدند.
اختلالات روانی نیز بطور آشکاری افزایش یافتند. یکی از بیماریهای روانی «هیستری» بودن که بطور گستردهای شایع شده بود. در این دوران افراد مبتلا به بیماریهای روانی در حد زیاد در دست کشیشان بود. اولین چیزی که برای درمان کسانی که توسط شیطان تسخیر شده بودند صورت میگرفت وارد ساختن یک ضربه کشنده به غرور شیطان بود. به مرور زمان این درمانها حالتهای خشنتری به خود گرفت. بعضی از روشهای درمانی در این دوران عبارت بود از «سوراخ کردن جمجمه ، ضرب و شتم بیماران روانی ، گذاشتن آهن گداخته روی سر بیمار روانی و...»
بیماریهای روانی در عصر رنسانس
مطالعات ویر
«
جان ویر» (Jahann Weyer) که بین سالهای «1515 تا 1588 میلادی» زندگی میکرد، چنان تحت تاثیر «زندانی کردن ، شکنجه کردن و سوزاندن» افراد متهم به جادوگری شد که وادار به مطالعه دقیق در مورد جادوگری شد و در سال «1563 میلادی» کتابی در این زمینه به رشته تحریر در آورد. او در کتاب خود نوشت که افراد متهم به جادوگری که مورد شکنجه و سوزانده شدن قرار میگیرند، در واقع از لحاظ بدنی یا روانی بیمار هستند و در نتیجه خطای بزرگی نسبت به افراد بیگناه مرتکب نشدهاند.
تاسیس اولین بیمارستانها روانی
در نتیجه کارهای «وبر» و دیگران که تا دو قرن بعد ادامه داشت «جنگیری» به عقب رانده شد و زمینه برای روشها و درمانهای علمی بوجود آمد. در این زمانها مراقبت از بیماران روانی به موسسههای ویژهای انتقال یافت. اولین بیمارستان روانی در سال 1547 میلادی در صومعه «سنماریبتلم» در لندن توسط هنری هشتم ایجاد شد. به تبعیت از این بیمارستان ، در سایر کشورها (نظیر: فرانسه ، روسیه ، آلمان ، آمریکا) بیمارستانهایی ساخته شد. البته
نگهداری بیماران روانی در آنها با آنچه امروز شاهد آن هستیم خیلی فرق داشت.
پنیل و نهضت انسان گرایانه
نهضت انسان گرایانه بیمارستانهای روانی اولین نیروی عظیم خود را از کارهای «فلیپ پنیل» (Philippe Pinel) در فرانسه دریافت داشت. در سال 1792 م پنیل رئیس بیمارستان روانی «بیستر» در پاریس شد و به تدریج دستور برداشتن زنجیرها را از دست و پای بعضی بیماران روانی صادر کرد. او معتقد بود که با بیماران روانی باید به عنوان افراد بیمار رفتار کرد و نه به عنوان چهار پایان و مجرمان. کارهای پنیل توسط افرادی نظیر «ویلیامتوک (William Tuke) در انگلستان ،
بنجامین راش (Benjamin Rush) در امریکا» دنبال شد.
آغاز نهضت بهداشت روانی
از اوایل قرن هیجدهم میلادی دانشهای مربوط به علم تشریح ،
فیزیولوژی ،
عصب شناسی ،
شیمی و
پزشک عمومی به سرعت افزایش یافت. این پیشرفتها منجر به کشف زیر بنای عضوی بسیاری از بیماریها گردید. و این خود گام دیگری بود که کارکنان بیمارستانهای روانی ، بیماریهای روانی را به عنوان یک بیماری معین براساس آسیب شناسی مغزی - عضوی بنگرند. این مفهوم از بیماری روانی «نظریه عضوی» یا «مدل پزشکی» نامیده شد.
یکی از کسانی که نقش مسلطی در ایجاد نظریه عضوی ایجاد کرد «امیل کراپلین» (Emil Kraepline) است. او علاوه بر تاکید براهمیت
آسیب شناسی مغزی در بیماریهای روانی نیز کمک شایانی کرد. کراپلین گفت که همانند بیماریهای جسمی میتوانیم از بیماریهای روانی را که دارای نشانههای مرضی مشخصی هستند، در یک گروه طبقهبندی کنیم. او یک طرح طبقه بندی ارائه داد که اساس طبقه بندیهای جدید قرار گرفت.
مباحث مرتبط با عنوان