پس از آن که حضرت نرجس توسط
بشیر بن سلیمان خریداری شد و به محل اقامت او در بغداد آمد، نامه امام هادی علیه السلام را بوسید و به آن تبرک جُست، . بشر که از کار نرجس در شگفت مانده بود از او پرسید که چگونه نامة کسی را می بوسد که نمی شناسید.
این سخن نرجس را بر آن داشت تا خود را معرفی کند و ماجرای بر هم خوردن مراسم ازدواجش را با برادر زاده جدّش«
قیصر روم» بیان کند.
نرجس به بشر فرمود: سیزده ساله بودم که جدّم« قیصر» روم مرا به همسری برادر زاده اش در آورد. به همین منظور جدّم «قیصر روم» قصر خود را از هر جهت آراست و تزیین کرد، او دستور داد تختی فراهم کردند. که از انواع جواهرات ساخته و آراسته شده بود و آن را در قصر خویش بر چهل پایه استوار کردند، صلیب ها اطراف آن را احاطه کرده بود. پس از آ نکه قصر از هر جهت آماده شد جدّم «قیصر» سیصد نفر از راهبان و قسیسانِ از نسل
حواریون ، هفتصد نفر از مسئولان بلند پایه و چهار هزار نفر از فرماندهان لشگر و رؤسای قبایل را در قصر خود گِرد آورد.
آن گاه فرزند برادر
جدم بر تخت نشست، اسقف ها با نظم خاصی، بی حرکت به پا خاستند، انجیل ها را گشودند و آماده اجرای صیغه عقد گردیدند. در این هنگام ناگهان وضع مجلس دگرگون شد، صلیب ها از بالای تخت به زمین افتادند و پایه های تخت شروع به لرزیدن کرد تا آن که تخت به زمین سقوط کرد و برادر زادة جدّم «قیصر» بیهوش به زمین افتاد و جان سپرد، رنگ از صورت کشیش ها پریداعضایشان به لرزه افتاد.
رئیس آنها به جدّم گفت: « ای فرمانروا! ما را از این کار نحس که نشانه زوال مسیحیت و این مذهب پادشاهانه است، معاف فرما! »
منابع: بحارالانوار، ج 51، ص7، حدیث 12 ---------- غیبه الشیخ
مراجعه شود به:
خواستگاری و مراسم عقد در رؤیا