عربی بیابانی به
مدینه آمد و پرسید:« بخشندهترین مرد شهر کیست؟»
گفتند:«
حسین بن علی علیه السلام.»
به جستجوی امام پرداخت تا او را در مسجد در حال نماز یافت. در برابر امام ایستاد و شعری در مدح و بخشندگی او سرود. وقتی امام از نماز فارغ شد، به
قنبر فرمود:« آیا از مال حجاز چیزی باقی مانده است؟»
قنبر پاسخ داد:« بله، چهار هزار دینار طلا.»
امام فرمود:« آنها را بیاور. کسی آمده است که در مصرف آن از ما سزاوارتر است.»
سپس به خانه رفت، دینارها را گرفت و در ردای خود پیچید، پشت در ایستاد و دست خود را از شکاف در بیرون برد و آنها را به اعرابی داد. آنگاه در عذر خواهی از اینکه مقدار این دینارها کم است و او از روی اعرابی خجل است، چند بیت شعر سرود.
اعرابی دینارها را گرفت و به شدت گریست.
امام فرمود:« گویا آنچه به تو بخشیده ایم، کم بوده است که میگریی.»
پاسخ داد:« نه، برای این می گریم که دستانی با چنین بخشندگی، چگونه در خاک مدفون خواهد شد.»
منابع:
- بحار الانوار، ج 44، ص 190، حدیث 2.
مراجعه شود به: