هشام بن عبدالملک با شنیدن
قصائد فرزدق که سراسر مدح
حضرت امام سجاد علیه السلام بود، غضبناک شد و دستور داد حقوق و مستمری فرزدق را قطع کنند. سپس گفت:« چرا در مورد ما چنین اشعاری نمی سرایی؟»
فرزدق پاسخ داد:« جدّی همچون جدّ او، پدری همچون پدرش و مادری همچون مادرش بیاور تا دربارهی تو نیز همانند این اشعار بسرایم!»
این پاسخ فرزدق، هشام را خشمگینتر کرد و دستور داد او را به
عسفان که محلی در بین
مکه و
مدینه است، تبعید کنند.
خبر به امام سجاد علیه السلام رسید. امام دوازده هزار دینار برای او فرستاد و پیغام داد که « ما را معذور بدار؛ اگر بیشتر از این داشتیم، حتماً برایت میفرستادیم.»
اما فرزدق آن پول را پس فرستاد و گفت:« یا ابن رسول الله، من آنچه گفتم جز برای خداوند و رسولش نبوده و در مقابل آن چیزی نمیپذیرم.»
امام دوباره پول را برایش فرستاد و پیغام داد که: « سوگند به حق من بر تو، این را قبول کن. آری؛ خداوند جایگاه تو را میداند و نیّت و انگیزه تو را می شناسد.»
فرزدق هدیه امام را پذیرفت و از آن به بعد، در حالی که همچنان در حبس به سر میبرد، اشعاری بر ضد هشام و در هجو او سرود.
وقتی این خبر به هشام رسید، هشام مضطرب شد و دستور داد آزادش کنند.
البته در روایتی دیگر چنین آمده است که چون حبس فرزدق به طول انجامید و از سوی هشام مرتبا به قتل تهدید شد، فرزدق به امام سجاد علیه السلام شکایت برد. امام برایش دعا فرمود، و به برکت این دعا، او از زندان آزاد شد.
پس از آزادی به حضور امام رفت و گفت:« یا ابن رسول الله، خلیفه نام مرا از دیوان حقوق بگیران حذف کرده و دیگر حقوقی به من نمی دهد.»
امام پرسید:« حقوق تو چقدر بوده است؟»
فرزدق مبلغ را گفت. امام پولی معادل چهل سال حقوق او را به او داد و فرمود:« اگر می دانستم که به بیش از این نیاز داری، حتماً به تو می دادم.»
و فرزدق درست بعد از چهل سال در گذشت.
قابل ذکر است که دیوان فرزدق اگرچه به مدح خلفای اموی و مروانی آلوده شده است، ولی جوانمردی و شجاعتش در دفاع از ساحت امام سجاد علیه السلام و اخلاصی که پس از آن از خود نشان داد، گناه او را در تمجید ظالمین، قطعاً از میان برده است.
منابع:
- بحارالانوار، ج 46، ص 127،(به نقل از مناقب ) و ص 141، حدیث 22