نگاه اجمالی
یکی از جنبههای بسیار مهم و با اهمیت
نظریات شخصیت (Personality Theoris) تصور یا برداشتی از
ماهیت انسان است که بوسیله هر نظریه پرداز مطرح میشود. هر نظریه پرداز برداشتی از ماهیت انسان دارد که به تعدادی از سوالهای بنیادی مربوط به سرشت انسان مربوط میشود. (این سوالها همیشه وجود داشته و خواهند داشت). دیگران (شعرا ، فلاسفه ، هنرمندان و ...) همواره به بیانی دیگر به این سوالها پاسخ میدهند و در کنار آن نظریه پردازان شخصیت نیز به این مباحث جدل برانگیز پرداختهاند.
این سوالهای بنیادی را میتوان حول شش موضوعی بنیادی «
اراده آزاد یا جبرگرایی ، وراثت محیط ، گذشته یا حال ، بی همتایی یا جهان شمولی ، تعادل جویی یا رشد و خوش بینی یا بدبینی » جمع کرد. این موضوعات چارچوبهایی هستند که به کمک آنها نظریه پردازان
خودشان و دیگران را
ادراک (Perception) میکنند و بر اساس آنها نظریههای خود را بنا مینهند.
اراده آزاد یا جبرگرایی
اولین موضوع اساسی که به برداشتی از ماهیت انسان مربوط میشود، اختلاف نظر پایدار بین اراده (
اختیار) یا جبرگرایی (
Free Will or Determinism) است.
- آیا ما آگاهانه کنترل اعمال خود را در دست داریم؟
- آیا ما در انتخاب ، آزاد و مسئول سرنوشت خود هستیم، یا قربانیان تجربههای گذشته ، عوامل زیست شناختی ، نیروهای ناهوشیار (آن گونه که فروید میگوید) محسوب میشویم؟
نظریه پردازان شخصیت در این موضوع از یک نقطه افراطی تا نقطه نظرهای میانهروتر در نوسان هستند و استدلال میکنند که رفتار تا اندازهای تحت تاثیر رویدادهای خارج از اختیار ما است و در عین حال میتوان بطور خودانگیخته آن را انتخاب و هدایت کرد.
وراثت یا محیط
کدام یک از این دو عامل تاثیر بیشتری بر
رفتار دارند؟ صفتهای ارثی (طبیعت) یا ویژگیهای محیطی (پرورش).
- آیا شخصیت ما صرفا به وسیله تواناییها ، خلق و خوهایی که به ارث میبریم، تعیین میشود یا اینکه قویا تحت تاثیر محیطی که در آن زندگی میکنیم، قرار دارد؟
این اختلاف نظر به موضوع هوش (Intelligence) نیز کشیده است:
- آیا هوش بیشتر تحت تاثیر خرانه ژنتیکی است و یا تحت تاثیر میزان و کیفیت تحریکی که در موقعیتهای مدرسه و منزل فراهم شود، قرار دارد؟
گذشته یا حال
هر گاه همانند بعضی از نظریه پردازان (نظیر روانکاوان) فرض کنیم رویدادهایی که در دوران خردسالی و کودکی رخ میدهند، در شکل گیری شخصیت نقش به سزائی دارند و در نتیجه معتقد شویم که رشد بعدی افراد تاثیر چندانی بر شخصیتشان ندارد، آن موقع با یک نظریه
گذشتهنگر همدل شدهایم. دیدگاههای مخالف نیز وجود دارند که میگویند شخصیت مستقل از گذشته است. این بدان معنی است که شخصیت میتواند تحت تاثیر رویدادها و تجربههای زمان حال شخص و حتی آرزوها و اهداف آینده قرار داشته باشد.
بی همتایی یا جهان شمولی
آیا ماهیت انسان
بی همتا است یا
جهان شمول (Uniqueness or Universality) است؟ شخصیت یک فرد را میتوان چنان بی همتا در نظر گرفت که هر عمل یا سخن وی ، همتا یا معادلی در دیگران نداشته باشد. بدین ترتیب ، مقایسه یک فرد با افراد دیگر بی معنی خواهد بود و نظریههای شخصیت که مدعی تعیین شخصیت و رفتار اکثر انسانها هستند، بی اعتبار خواهند بود. در مقابل دیدگاههایی وجود دارند که بی همتایی را میپذیرند، ولی آن را در الگوهای کلی رفتاری تفسیر میکنند که در یک فرهنگ معین
کم و بیش جهان شمول است.
تعادل جویی یا رشد
- چه چیزی هدف غایی و ضروری انسان محسوب میشود؟
- آیا هر یک از افراد بطور ساده تا زمانی که تعادل درونی (تعادل جویی) فراهم نشود، در پی رفتار کردن هستیم؟
- آیا افراد تنها به منظور کسب لذت و اجتناب از درد و صرفا در پی ارضای نیاز جسمانی هستند؟ و یا انسان نیازها و انگیزههای بالاتری دارد؟
- آیا انسانها میخواهند رشد کنند و به خود شکوفایی (Self Actualization) برسند؟
بعضی از نظریه پردازان شخصیت بر این عقیده تاکید دارند که انسانها از حیواناتی که صرفا در جستجوی کاهش تنش و کسب لذت هستند، برترند. آنها انسانها را موجودی میدانند که عمدتا بوسیله نیاز به رشد و تحقق استعدادهای بالقوه و ابراز خویشتن ، برانگیخته میشوند.
خوشبینی یا بدبینی
- آیا انسانها اساسا خوب هستند یا بد؟
- مهربان هستند یا بی رحم؟
- دلسوز هستند یا سنگدل؟
این سوالات ، پرسشهای اخلاقی و ارزشی هستند که در دنیای عینی گرای علم جایی ندارند. با این وجود بطور آشکار چنین سوالی به چند تن از نظریه پردازان مربوط میشود. بعضی از نظریه پردازان بطور آشکار نقطه نظرهای خوشبینانهای نسبت به انسان دارند. (نظیر انسان گرایان) آنها انسانها را افرادی بشر دوست ، نوع دوست و از لحاظ اجتماعی آگاه میدانند. در مقابل نظریه پردازانی نظیر فروید با بدبینی به انسان نگاه میکنند.
مباحث مرتبط با عنوان