اسماعیل بن سلام و فلان بن حمید میگویند:
علی بن یقطین پولها و نامههایی را به ما داد که به دست
حضرت امام موسی کاظم علیه السلام برسانیم و تأکید کرد دو مرکب سواری بخریم تا نیازی به کرایه کردن نباشد، و گفت مخفیانه سفر کنیم تا امانتیها صحیح و سالم به دست امام برسد و هیچ کس از مأموریت ما آگاه نشود.
ما هم طبق برنامه حرکت کردیم. در میان راه در توقفگاه بطن الرمه استراحت می کردیم و مشغول غذا خوردن بودیم که دیدیم از دور سواری به سمت ما میآید. وقتی نزدیک شد، دیدیم امام موسی بن جعفر است. از جا برخاستیم و پس از عرض ادب، اموال و نامه ها را تحویل دادیم. امام همان جا نامهای از آستین بیرون آورد و فرمود:«این هم جواب نامههاست.»
گفتیم:«مولای ما! زاد و توشه ما تمام شده است. اجازه بدهید به مدینه مشرف شویم و
رسول خدا صلی الله علیه و آله را زیارت کنیم و زاد و توشه ای هم برای برگشت تهیه نماییم.»
امام فرمود:«زاد و توشه شما را ببینم.»
اندک زاد و توشهای را که مانده بود، نشان دادیم.
امام دستی بر آن کشید و فرمود:«این شما را تا
کوفه کفاف میدهد. رسول خدا را هم زیارت کردید.» (کنایه از اینکه امام را دیدار کردهایم و این با زیارت پیامبر تفاوتی ندارد.)
ما طبق فرمان امام به کوفه بازگشتیم و به برکت اعجاز امام، زاد و توشه ما تا کوفه تمام نشد.
منابع:
بحار الانوار، ج 48، ص 34 از رجال کشی.