روزی مردی در یکی از قریه های
سامراء نزد
امام هادی علیه السلام رفت و گفت:« من یکی از اعراب
کوفه و از معتقدین به ولایت جد شما
علی بن ابی طالب علیه السلام هستم. اکنون زیر فشار بار قرضی سنگین رفتهام و جز شما کسی را برای حل گرفتاریم نیافتهام.»
امام فرمود:« مشکلت حل خواهد شد.»
فردای آن روز امام به آن شخص فرمود:« درخواستی از تو دارم. خدا را در نظر بگیر و مخالفت مکن.» سپس روی برگهای با خط خود نوشت باید به این اعرابی فلان مقدار - که بیشتر از مقدار قرض آن شخص بود - بپردازم.
بعد فرمود:« این را بگیر. وقتی به سامرا برگشتی، نزد من بیا و در حضور جمع به استناد این نوشته با پرخاش و غضب پولت را از من مطالبه کن.»
آن شخص نوشته را گرفت و پس از چند روز به سامرا رفت و در مجلسی که عده زیادی از جمله اطرافیان
متوکل هم حضور داشتند، به امام هادی علیه السلام گفت بدهی او را بدهد.
امام هم با ملایمت و نرمی با او برخورد کرد و شروع به عذرخواهی فرمود.
وقتی خبر به متوکل رسید، دستور داد سی هزار درهم به امام هادی علیه السلام بدهند. پول ها را که آوردند، امام هادی علیه السلام به مرد فرمود:« این پول ها را بردار و قرض هایت را بده و باقی را خرج اهل و عیالت بکن.»
مرد گفت:« یابن رسول الله! یک سوم این پول برای من کافی بود، اما خداوند بهتر می داند که رسالتش را کجا قرار دهد.»
پس از آن پول ها را گرفت و رفت.
منابع:
- بحارالانوار، ج 50، ص 175، شماره 55.
مراجعه شود به: