عبدالاعلی مولی میگوید:
در یکی از روزهای گرم تابستان در یکی از راه های منتهی به
مدینه با
امام صادق علیه السلام رو به رو شدم که مشغول کار بود. به او عرض کردم:« با مقامی که در پیشگاه خداوند متعال دارید و با خویشاوندی میان شما و
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در چنین روز گرمی چرا اینگونه مشغول کار و تلاشاید؟!»
امام صادق علیه السلام فرمود:« در چنین روز گرمی از خانه بیرون آمدهام که روزی طلب کنم تا از افرادی همانند تو بینیاز شوم.»
ابو عمرو شیبانی نیز میگوید:
امام صادق علیه السلام در حالی که لباس خشن و زمختی به تن و بیلی به دست داشت، در باغ خودش مشغول کار بود. راه آب را باز میکرد و عرق از سروصورتش فرو میریخت.
عرض کردم:« فدایت شوم بیل را به من بدهید تا برایتان کار کنم.»
فرمود:«من دوست دارم که مرد در راه بهدست آوردن روزی و اداره زندگی از گرمای خورشید اذیت شود.»