یکی از اصحاب
امام صادق علیه السلام میگوید:
اسماعیل ، پسر امام صادق علیه السلام، دچار تب شدیدی شد. به امام خبر دادند. امام به من فرمود:« برو از او بپرس امروز چه کار بدی کرده که خداوند در همین دنیا او را کیفر داده است.»
نزد اسماعیل رفتم که در تب می سوخت. از او پرسیدم:« امروز چه کار بدی کردی؟»
اسماعیل سکوت کرد و جوابی نداد، ولی اطرافیانش گفتند اسماعیل یکی از خدمتکارانش را کتک زده؛ جوری که او با صورت به چارچوب در خورده و سرش شکسته است.
من برگشتم و ماجرا را به امام صادق علیه السلام گفتم. امام فرمود:« الحمدلله. همانا ما خاندانی هستیم که خداوند کیفر کارهای ناشایست فرزندان ما را در همین دنیا به آنها میدهد.»
آن گاه خدمتکاری را که کتک خورده بود صدا زد و فرمود:« اسماعیل را بابت کتکی که به تو زده، حلال کن.»
خدمتکار اسماعیل را حلال کرد و امام هدیهای به او داد. آنگاه به من فرمود:« برو ببین اسماعیل در چه حالی است.»
وقتی نزد اسماعیل رفتم، دیدم بهبود پیدا کرده است.