شخصی به نام ابوولاد حناط میگوید:
برای پیدا کردن یکی از بدهکارانم، قاطری را با مبلغ معینی کرایه کردم که تا جایی به نام «قصر ابن هبیره» بروم و برگردم. اما نزدیک پل
کوفه که رسیدم، خبردار شدم بدهکارم به سمت
نیل (شهری خارج از کوفه قدیم )رفته؛ و به نیل که رسیدم خبردار شدم که به سمت
بغداد رفته است. بالاخره او را پیدا کردم، مشکلم حل شد و پس از پانزده روز به کوفه برگشتم.
وقت تحویل قاطر، عذرم را برای صاحبش گفتم و خواستم که پانزده درهم اضافهتر بگیرد، در عوض مرا حلال کند. ولی او نپذیرفت. برای قضاوت نزد
ابوحنیفه رفتیم. ابوحنیفه به صاحب قاطر گفت:« این شخص مسئولیتی ندارد زیرا قاطرت را سالم تحویل داده و فقط باید کرایه کوفه تا قصر ابن هبیره را بپردازد.»
از نزد ابوحنیفه که خارج شدیم صاحب قاطر شروع کرد به گفتن جملهی انالله و انا الیه راجعون. (منظورش عدم رضایت و اظهار تاسف از قضاوت ابوحنیفه بود.) من دلم برایش سوخت، مبلغی اضافهتر به او دادم و از او حلالیت طلبیدم.
همان سال به حج مشرف شدم و ماجرای قضاوت ابو حنیفه را برای
امام صادق علیه السلام تعریف کردم. امام به من فرمود:« با چنین قضاوتهایی آسمان از باریدن خودداری میکند و برکت از زمین میرود.»
به امام گفتم:« نظر شما چیست؟»
امام فرمود:« باید کرایه کوفه تا نیل و نیل تا بغداد و بغداد تا کوفه را کاملاً به او بپردازی.»
گفتم:« اگر به صاحب قاطر پولی داده باشم و او راضی شده و مرا حلال کرده باشد، اشکالی دارد؟»
امام فرمود:« رضایت او و حلال کردن او وقتی بود که ابو حنیفه قضاوت ظالمانه کرد و او مجبور شد که به اندک پولی که گرفته راضی بشود. اما الان حکم مرا به او بگو؛ اگر پس از این که حکم واقعی مساله را فهمید، باز هم تو را حلال کرد، اشکالی ندارد.»
به کوفه برگشتم و فتوای امام صادق علیه السلام را برای صاحب قاطر بازگو کردم و به او گفتم:« هر چه بگویی، به تو میدهم.»
در جواب من گفت:« محبت جعفر بن محمد صادق را به دلم افکندی و فضیلت او برای من روشن شد. نه تنها حلالت کردم، بلکه اگر بخواهی، همان پولی را هم که از تو گرفتهام، به تو برمیگردانم.»
مراجعه شود به: