عبدالله بن معاویه جعفری میگوید:
برای شما ماجرایی را بازگو میکنم که خود با گوشهایم شنیده و با چشمهایم دیدهام:
روزی والی
مدینه که از
آل مروان بود، مرا احضار کرد و گفت:«تو را فراخواندم چون به تو اطمینان دارم و می دانم کسی جز تو نمیتواند پیام مرا برساند. برو و با
محمد بن علی باقر و
زید بن الحسن ملاقات کن و به آنها بگو امیر مدینه می گوید یا از بیان سخنانی که از شما به من رسیده، دست بردارید یا هر امر ناگواری از من دیدید، از جانب خود بدانید.»
من نزد امام باقر علیه السلام رفتم.
امام که عازم مسجد بود، بدون اینکه من چیزی بگویم تبسّمی کرد و فرمود:«این امیر سرکش تو را طلب کرده و برای ما پیام فرستاده؟!» و تمام سخنان والی را مو به مو برای من بازگو کرد، به گونهای که گویی در آن مجلس حاضر بود.
سپس فرمود:« ما از شر او در امانیم. او تا دو روز دیگر از پست خود عزل خواهد شد و به
مصر تبعید میشود. من نه ساحرم نه غیبگو. این علم از جانب خداوند به من داده شده است.»
به خدا قسم، روز دوم نرسیده بود که دستور عزل و تبعیدش به مصر صادر شد و شخص دیگری والی مدینه گردید.
منابع:
بحارالانوار، ج 46، ص 246، حدیث 34.
مراجعه شود به:
معجزات امام باقر علیه السلام