روزی دو عرب بادیه نشین نزد
عمر آمدند تا بین شان داوری کند. عمر به
امام علی علیه السلام گفت:« تو میان این دو نفر قضاوت کن.»
علی علیه السلام هم علیه یکی از آن دو نفر حکم داد. مردی که محکوم شده بود، به عمر اعتراض کرد و گفت:« ای امیرالمؤمنین، چرا او میان ما قضاوت کرد؟!»
عمر از جا برخاست، گریبان او را گرفت و گفت:« وای بر تو! آیا او را نمی شناسی؟ او مولای من و مولای هر انسان با ایمان است. هر کس که او را مولای خود نداند، مؤمن نیست.»
روزی به عمر بن خطاب گفتند:« تو با علی به گونهای رفتار میکنی که با هیچ یک از
اصحاب پیامبر نمیکنی.»
گفت:« علی مولای من است. »
منابع:
- بحارالانوار، ج 40، ص 124، حدیث 14 -------- کشف الغمه
مراجعه شود به: