پیامبر خدا صلی الله علیه و آله،
حضرت علی علیه السلام و
ابوبکر و
عمر را به سوی غار
اصحاب کهف روانه کرد و به آنان فرمود:« نزد اصحاب کهف بروید و سلام مرا به آنان برسانید.»
وقتی از نزد پیامبر خارج شدند، ابوبکر به حضرت علی علیه السلام گفت:« آیا میدانی اصحاب کهف کجا هستند؟»
امام علی فرمود:« رسول خدا ما را به هر جا بفرستد، خداوند ما را به آن جا هدایت میکند. »
وقتی به در غار رسیدند، امام به ابوبکر فرمود:« سن تو از ما بیشتر است. تو سلام پیامبر را ابلاغ کن.» ابوبکر سلام کرد ولی جوابی نشنید.
حضرت علی علیه السلام به عمر فرمود:« سن تو نیز بیشتر از من است. تو سلام کن.»
او نیز سلام کرد، ولی پاسخی دریافت نکرد.
آن گاه حضرت علی علیه السلام سلام کرد؛ اصحاب کهف پاسخ سلامش را دادند و به او تهنیت گفتند. آنگاه امام سلام رسول خدا را ابلاغ کرد و آنها نیز پاسخ دادند.
ابوبکر به علی علیه السلام گفت:« از آنان بپرس چرا پاسخ سلام ما را ندادند.»
امام فرمود:« تو خودت بپرس.»
ابوبکر پرسید، ولی جوابی نشنید.
عمر هم پرسید و او هم پاسخ نشنید.
ابوبکر و عمر گفتند:« ای ابوالحسن، تو از آنان بپرس.»
حضرت علی علیه السلام فرمود:« این دو همراه من از من خواسته اند از شما بپرسم که چرا پاسخ سلام و کلام مرا دادید ولی پاسخ آنها را ندادید؟»
اصحاب کهف گفتند:« ما جز با پیامبر یا وصی و جانشین پیامبر سخن نمی گوییم.»
مراجعه شود به
منابع:
- بحارالانوار، ج 39، ص 136، حدیث 3 ----------- خرایج راوندی