منو
 کاربر Online
1372 کاربر online

خواجه علی سیاه پوش

تازه کردن چاپ
جامعه و علوم اجتماعی > تاریخ > دوره های تاریخی
جامعه و علوم اجتماعی > تاریخ > تاریخ اسلام
(cached)




خواجه على سیاه پوش

«794 - 830 ق / 1392 - 1427 م»

پس از وفات شیخ صدرالدین موسى، پسرش سلطان على معروف به خواجه على سیاه پوش رهبر صوفیان طرفدار پدر شد. دلیل اشتهار خواجه على به سیاه پوش به جهت التزام شعار سیاه بود که آن را وسیله تظاهر به سوگوارى شهیدان ائمه و اعلام تشیع ساخت. خواجه على با اظهار نسب نامه‏اى که شجره انتساب خود و پدارنش را به ائمه شیعه مى‏رساند، انتساب به خاندان على «ع» را هم که پدر و جدش ظاهرا" در اظهار و اعلام آن اصرارى نداشتند، اعلام کرد. بدین سان، دروازه تصوف بر روى تشیع از زمان خواجه على گشوده شد که تا آن ایام جز به ندرت، با هم توافق و تفاهمى‏نداشتند. این تفاهم که تصوف و تشیع را در بعضى آداب و عقاید نزدیک به اقوال غلات ساخت، البته در نزد اکثر علماى شیعه، حتى در عهد سلطنت صفویه که اخلاف این سلسله آن را به وجود آورده بودند، مورد تأیید واقع نشد؛ چنانچه بعضى علماى این عهد حتى اقطاب و ابدال آنها را هم مدعى و منافق خواندند و عنوان غوث و قطب را جز در مورد ائمه جایز نشمردند.

خواجه علی مراجع تشیع


اما در عهد خواجه على و تا مدتها بعد در بین صوفیه عصر، گرایش شیعى یا دست کم تکریم فوق العاده در حق ائمه شیعه تا حدى رایج بود؛ از جمله در سلسله کبرویه، به تدریج تمایلات شیعى یا شبه شیعى رایج شده بود. فرقه‏هاى حروفیه و نقطویه که انشعابى از حروفیه بودند، با وجود انتساب به بعضى عقاید الحاد آمیز، از مروجان تشیع محسوب مى‏شدند. گرایش به تشیع در احوال و اقوال علاءالدوله سمنانى، سید نعمت الله کرمانى و شاه قاسم انوار نیز مشهود بود؛ سید حیدر آملى، از جمله محققان و حکماى عصر، در عین اشتغال به عرفان و حکمت، به تشیع شهرت داشت و خاصان «اهل الله» را حاملان اسرار عرفان مى‏خواند، چنانکه از قول او نقل مى‏شد «مؤمن ممتحن» را هم که کاملترین مرتبه در مدارج کمال اهل تشیع بود، با صوفى شیعى منطبق مى‏شناخت. به علاوه چون در همان ایام تیمور در بازگشت از لشکرکشى روم و جنگ با بایزید عثمانى، در اردبیل با خواجه على ملاقات کرد؛ عده‏اى از اسیران ترک را که از آن تاخت و تازها با خواجه همراه آورده بود، به اشارت یا شفاعت وى آزاد نمود. از این رو، خانقاه صوفى و شخص سلطان على مورد توجه بیشترى از جانب عامه مردم قرار گرفت. اسراى آزاد شده هم که شیعه بودند با نام صوفیان روملو به فداییان خواجه پیوستند و با سایر مریدان که شیعیان آذربایجان و گیلان و نواحى اطراف بودند، خانقاه اردبیل را که مقبره شیخ صفى الدین و خاندانش نیز بود، به یک کانون تبلیغات شیعى که زیارتگاه مشتاقان و ملجأ ستمدیدگان و متظلمان نیز بود، تبدیل کردند.

طوایف ترکمان مرزهاى شرقى آسیاى صغیر هم که در سازمان اتحادیه‏هاى نظامى‏و ادارى عثمانى راه نیافته بودند، یا به چشم سوءظن نگریسته مى‏شدند، به خانقاه اردبیل روى آوردند. البته انتساب اولاد شیخ به خاندان رسول هم، که یک شجره نسب بسیار معروف، آنها را از طریق امام موسى کاظم«ع» به شجره علوى منسوب مى‏کرد موجب مزید توجه و علاقه تمام این مریدان ترک و تاجیک دور و نزدیک به خانقاه اردبیل گشت.

خانقاه اردبیل


در اردبیل اولاد شیخ صفى، به عنوان صوفى، زاهد، واعظ و مرشد مورد توجه و اقبال عام بودند. زندگى آنها غالبا" صرف امور مذهبى مى‏شد و استمرار اوقات آنها در دعا و نماز و روزه و موعظه و تلاوت قرآن، ایشان را در اذهان خلق، صاحب کرامات و واقفان اسرار غیب نشان مى‏داد. از عهد ایلخانان تا عهد تیمور، خانقاه آنها به چشم نوعى «مکان مقدس» تلقى مى‏شد و حتى از جانب سلطان عثمانى هم که تعدادى مریدان شیخ نیز رعیت و تبعه او محسوب مى‏شدند، براى مصرف شمع و چراغ مسجد و خانقاه، هر ساله مبلغى به عنوان «پول چراغ» - چراغ آقچه سى - به خانقاه اهدا مى‏شد. مشایخ خانقاه هم، که اولاد شیخ صفى الدین و نوادگان او بودند، در این ایام که آذربایجان در دست ترکمانان قراقویونلو بود، از جانب پیروان خویش و ارباب انتساب به شجره نبوت، مشایخ صوفى موسوى علوى خوانده مى‏شدند. با آنکه در همان ایام از قول شیخ صفى الدین گفتارهایى که حاکى از اعتقاد به تسنن بود، نقل مى‏شد؛ مریدان، آنها را از مقوله تقیه تلقى مى‏کردند و شبهه‏اى در اعتقاد شیخ به تشیع در ذهن شاه راه نمى‏یافت؛ چنانکه نقل این شایعه که یک تن از اجداد شیخ به نام فیروز شاه زرین کلاه از میان اکراد سنجابى به اردبیل آمده بود، موجب بروز شکى در سیادت خاندان وى نشد. تصورى که در برخى از پژوهشگران و محققان عصرهاى بعد در انتساب این خاندان و شیخ صفى به امام موسى کاظم «ع» و امام على بن ابى طالب «ع» به وجود آمد و بر اساس شواهد و قراین تاریخى، کاربرد عنوان صفوى موسوى علوى را در حق آنها غیر واقعى دانستند، البته ربطى به اذهان عوام و توده‏هاى طرفدار نداشت.

علت ملقب بودن سلطان علی به سیاه پوش


عنوان سیاه پوش در مورد سلطان على هم که ظاهرا" تعدادى از پیروان، وى را به التزام همان شعار تشویق مى‏کرد؛ مبنى بر غلبه تدریجى احساسات ضد سنّى در آنها بود. از همان ایام گرایش عقیدتى، آنها را به مخالفت با اهل تسنن وا مى‏داشت و چنان مى‏نماید که با التزام این شعار، پیروان خواجه على سیاه پوش، خود را در مقابل ظالمان و قدرتمندان اهل تسنن، طالب یا مدعى خونخواهى مظلومان آل على مى‏دانستند و تولى نسبت به اهل بیت رسول و تبرى از«دشمنان» آنها را اساس دعوت و مبناى طریقت خود مى‏شمردند. کسانى هم که دعوت آنها را اجابت مى‏کردند، غالبا" با عنوان تولاییان و تبراییان، در کوى و بازار و در شهر و روستا در اطراف خانقاه به نشر این اعتقاد مى‏پرداختند. مرشد خانقاه خود را نیز که سرکرده خاندان شیخ بزرگ صوفى بود، مرشد کامل و صوفى اعظم مى‏خواند. به نظر مى‏رسد که هواداران و پیروان نیز، مدتها پیش از اقدام آنها به «خروج» بر پادشاهان اهل سنت عصر، نسبت به این مشایخ، همه گونه مراسم جانسپارى و جان نثارى را به جا مى‏آورده‏اند.

از همین ایام خواجه على، که در آذربایجان تمایلات افراطى شیعه به وسیله ترکمانان قراقویونلو مجال ظهور پیدا کرد، طوایف ترکمان نواحى شرقى آناتولى نیز که با تمایلات شیعى، گرایش صوفیانه مشابه با عقاید غلات داشتند، در نواحى مجاور مرزهاى ایران به زندگى شبانکارگى سر مى‏کردند. اینها با گله‏هاى خویش در ییلاق و قشلاق در اطراف مرزهاى ایران، با وجود طول اقامت غالبا" خود را از هر گونه تأثیر پذیرى از سنتهاى ایرانى دور نگه داشته بودند، معهذا اندیشه درگیرى با طوایف مسیحى گرجى و ارمنى و رومى‏را به عنوان غزوه و جهاد در خاطر مى‏پروراندند و مشایخ صوفى را هم به این اقدام ترغیب مى‏کردند.

ترکمانان آق قویونلو که در این ایام در آذربایجان کسب قدرت کردند، تحریکات شیعى را چندان با نظر موافق نمى‏نگریستند؛ اما از سوى دیگر، اشتغال مشایخ اردبیل و مریدان آنها را به اینگونه جنگهاى «مقدس» با نصاراى اطراف، موجب تخفیف فشار آنها به حکومت خود مى‏دانستند. در عین حال درگیرى اقوام به جنگهاى دینى، سبب انصراف آنها از اعمال تضییق و تهدید به «ثغر»هاى خویش مى‏دیدند و از اینکه شیوخ اردبیل و مریدان آنها را در حوالى گرجستان، ارمنستان، و طرابوزان به اینگونه فعالیتهاى مذهبى و نظامى‏مشغول مى‏دیدند، تا حدى احساس خرسندى مى‏کردند.

خروج و ظهور دین حق آرزویی بزرگ و عمری کوتاه


در اردبیل که از عهد حیات شیخ صفى، بعضى امراى طالش و اکابر روم به خانقاه صوفى تردد مى‏کردند و به ویژه از زمان خواجه على که یک عده اسیران آزاد شده تیمور به مریدان خانقاه ملحق شدند، محله‏اى به نام «رومیان» به وجود آمد که اهالى آن در ارادت به خاندان صفوى تعصب و علاقه بسیار نشان مى‏دادند و خود را آزاد کرده صفویه و صوفیان روملو مى‏خواندند. خواجه على هم آنها و ترکمانان دیگر نواحى را که نیز شیعى و داراى عقاید غلات بودند، و از دور و نزدیک به خانقاه وى مى‏آمدند، در ضمن موعظه ها، براى اقدام به«خروج و ظهور دین حق» بشارت مى‏داد و آماده مى‏کرد؛ براى این منظور، عده‏اى خلیفه و پیره هم براى تعلیم و ارشاد آنها منصوب و تعیین مى‏نمود. شیخ خانقاه در نزد این مریدان و سایر طالبان طریقت، رشد کامل و صاحب مرتبه ولایت و صوفى اعظم بود؛ بعد از وى نیز بر وفق وصیت یا رسم معهود، پسر وى سجاده نشین، ولى عهد و صوفى اعظم خوانده مى‏شد. در خانقاه هم که تحت نظارت وى بود، همواره از محل اوقاف و نذورات، مسافران و فقیران با سایر مریدان اطعام و ضیافت مى‏شدند.
در هر صورت «خروج دین حق» در عهد خواجه على اتفاق نیفتاد و عمر او را یارى نکرد که بتواند این واقعه و ابعاد آن را مشاهده کند. خواجه على در 830 ق / 1427 م چشم از جهان فرو بست و داعیه سلطنت شیعه، ظاهرا" به پسرش سلطان ابراهیم سپرده شد.



تعداد بازدید ها: 22992


ارسال توضیح جدید
الزامی
big grin confused جالب cry eek evil فریاد اخم خبر lol عصبانی mr green خنثی سوال razz redface rolleyes غمگین smile surprised twisted چشمک arrow



از پیوند [http://www.foo.com] یا [http://www.foo.com|شرح] برای پیوندها.
برچسب های HTML در داخل توضیحات مجاز نیستند و تمام نوشته ها ی بین علامت های > و < حذف خواهند شد..