به محتوی دعوت انبیاء الهی، دین گفته میشود به بیان دیگر دین مجموعهی قواعدی است که از سوی خالق انسان برای هدایت او توسط فرستادگان آسمانی ارائه و بیان میشود.
قرآن کریم ریشهی دعوت همه انبیاء را یک چیز می داند و آن
اسلام به معنای تسلیم مطلق در برابر ذات پاک حق است.
از سوی دیگر، کم و بیش اختلافات و تفاوتهایی در بین
ادیان آسمانی مشاهده میشود در واقع این تفاوت در اساس و ریشه نیست بلکه در اموری از قبیل احکام و قوانین فرعی و رو بنایی است. در بعضی آیات صریحاً واژهی اسلام به عنوان اساس دین ذکر شده است (سورهی آل عمران آیات 85 و 19) از مجموع این آیات به خوبی روشن است که اساس همه ادیان الهی، اسلام است و تفاوتها، ریشهای نیست. لازمه این وحدت ریشهای و اصولی در بین ادیان آسمانی دین است که انسان در مقام
ایمان، بایستی به تمامی ادیان الهی و یکایک انبیاء عظام خداوندی
مؤمن باشد و هر یک را در ظرف خود به حقیقت قبول نماید و هم از این روست که انبیاء نیز تماماً مصدق
نبی پیشین و بعضاً مبشر
رسول بعدی بودهاند (سورهی آل عمران آیات 84و82).
کیفیت ایمان حقیقی
در مورد کیفیت ایمان حقیقی و عمومیت آن نسبت به تمامی ادیان و انبیاء الهی به آیات زیر اشاره میکنیم:
(بقره آیه 285 و نساء 136)
بی شک لازمهی ایمان حقیقی، اعتقاد به حقانیت همهی ادیان آسمانی میباشد و این خود حاکی از وحدت اصولی و عدم تناقض و تضاد ریشهای در بین ادیان است و هم از این روست که در بعضی آیات صریحاً به این نکته اشاره شده که
کافران کسانی هستند که بین پیامبران الهی، فرق گذاشته ایجاد اختلاف و تفرقه میکنند (نساء / 150/152، انعام/159)
از دیدگاه قرآن، اهل کتاب که از زمان
پیامبر اسلامصلیاللهعلیهوآلهوسلم تا زمان حاضر به او و به آئین اسلام ایمان نیاورده و نمی آورند در واقع از ایمان به معنای حقیقی آن برخوردار نیستند و این خود حاکی از این است که اعتقاد به گفتار اینان، خود مستلزم ایمان به پیامبر اسلامصلیاللهعلیهوآلهوسلم و حقانیت آیین قرآنی است. از این رو است که خداوند در قرآن کریم، اهل کتاب را ما بیان توبیخ مورد خطاب قرار داده است (بقره/85، مائده/69) ظاهر این آیه (مائده/ 69) این است که ملاک سعادت، تنها ایمان به خدا و معاد و عمل صالح است و بنابراین ضرورتی ندارد که انسان مؤمن و اهل نجات به همة رسل و کتب آسمانی ایمان داشته باشد. چنین برداشتی از آیة فوق صحیح نیست چرا که:
اولاً ممکن است این آیه مطلب مذکور را در مورد هر یک از اهل ادیان آسمانی در زمان خودشان بیان میدارد.
ثانیاً چه بسا بگوییم این آیه در مقام بیان این مطلب است که ملاک حقیقی سعادت، ایمان به خداوند و روز
رستاخیز و پذیرش تمامی لوازم این اعتقاد است. بر این اساس، اهل کتاب نیز اگر به حقیقت معتقد به خداوندند، لازمة این اعتقاد این است که به «جمیع آن چه خداوند نازل میکند» معتقد گردند و هم از این جا است که بایستی به پیامبرصلیاللهعلیهوآلهوسلم را اهل نجات و در آیات دیگر آنها نیز ایمان بیاورند.
ثالثاً: چگونه ممکن است خداوند در یک آیه اهل کتاب زمان پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم را اهل نجات و در آیات دیگر آنها را در برابر مؤمنین قرار دهد با لفظ کافر به
رابعاً: به فرض که آیهی مذکور ظهور در چنان مدعائی داشته باشد این ظهور در برابر صریح آیات دیگر پایدار نخواهد ماند و نمیتوان به آن تمسک کرد. بنابراین ایمان حقیقی باید عام و کلی باشد و هم از این روست که
یهود و
نصرانی از زمان ظهور اسلام تاکنون در واقع از ایمان حقیقی برخوردار نبوده و نیستند.
ارتباط عقیده و طرز فکر با برنامه های زندگی
مسئلهی ارتباط عقیده و طرز فکر با برنامههای زندگی را با بیانی دیگر نیز میتوان ثابت کرد: هر آیینی به این اعتبار که عقیده و طرز تفکری را به مردم میآموزد، راه زندگی است و به تعبیر صحیحتر هر آیینی را با این اعتبار که متضمن عقیده و برنامههای است و این برنامه از آن عقیده سرچشمه گرفته است و همهی نیروهایی انسانی را به حرکت و فعالیت در جهت مقصود وادار میکند میتوان برنامه و راه و روش زندگی دانست و بر عکس حال اگر برنامهی زندگی مردمی برنامهای خدایی باشد یعنی از عقیده و طرز فکر آسمانی مایه گرفته باشد این مردم، پیرو دین خدا و خداپرست می باشند ولی اگر این برنامه، ساخته و پرداختهی محیط یا امیال ملت یا مولود خواستهی ارباب یا پادشاه و خلاصه زاییدهیی طرز فکر یا فلسفه ای بشری باشد، آن مردم پیرو دین خدا و خداپرست نیستند. بهتر است آنان را محیطپرست، ملتپرست، اربابپرست و شاهپرست نامید زیرا آنان برنامهای را که از طرز فکر خدایی سرچشمه میگیرد نپذیرفتهاند.
طرفداران مذاهب و فلسفههای اجتماعی گوناگون نیز این حقیقت را پوشیده نمیدارند که مقصود از ایدئولوژی و طرز فکری که به مردم پیشنهاد میشود آن است که مردم آن عقاید را الهام بخش برنامهی زندگی خویش قرار دهند و خط سیر زندگی خود را با توجه به آن عقاید ترسیم نمایند و بالاخره مقصود نهایی آن است که مواد
ایدئولوژی پیشنهاد شده را جایگزین مواد عقاید دینی و برنامهی مولود آن عقاید را جایگزین برنامههای دینی سازند.
همهی اینها این حقیقت را ثابت میکند که راه و رسم و برنامهی زندگی هر جمعیتی همان عقیده و دین آن جمعیت است. بنابراین کسانی که در سایهی روش و نظامی خاص زندگی می کنند دینی جز همان روش و همان نظام ندارند.
با توجه به این حقیقت آشکار و تردیدناپذیر نمیتوان در میان ادیان آسمانی دینی را نشان داده که تنها به یک عقیده درونی اکتفا کند و به ادارهی زندگی مردم عنایتی نداشته باشد یا فقط یک سلسله عبادات و تشریفات مردم بیاموزد و آنها را به ادای آن مکلف کند یا از مسائل گوناگون اجتماعی چشم بپوشد و صرفاً در مسائل فردی و احوال شخصی حکم کند و دستور دهد و موضوعات حیاتی و مهم دیگر را به عهدهی مکتبهای دیگر و مسلکهای بشری بگذارد.
دین و آخرت
چگونه ممکن است دین الهی فقط به کار آخرت پردازد و ادارهی کارهای این جهان را به طرحها و برنامههای بشری واگذار کند؟
این ادعایی جاهلانه و مضحک است. معنی این تقسیم ساده انگارانه آن است که در آفاق پهناور جهان هستی و در زوایایی گوناگون زندگی بشر فقط یک قسمت محدود ناچیز از آن خدا و در اختیار اوست و دیگر قسمتهای بینهایت آن متعلق به خدایانی دیگر است که اختیار آن را در دست دارند و به میل و ارادهی خود در آن فرمانروایی می کنند و آفرینندهی جهان را حق دخالت در آن نیست.
این سخن بسیار کودکانه و خندهآور است.
فیشهای مرتبط:
تعریف دین از نظر دانشمندان اسلامی
تعریف دین از نظر دانشمندان غربی
تعریف دین از نظر علمای ادیان
جامعه شناسی دین
فرق دین وشریعت
منشأ دین یا ادیان
ضرورت بحث دین
دین یا ادیان