ابومنصور وهسودان
«450 16/410 ﻫ / 1058 25/1019 م»
با درگذشت مملان روادی، پسرش ابومنصور وهسودان که نام دیلمی او و حتی پدرش که حاکی از استمرار آمیختگی نژادی در آذربایجان این عصر به نظر میرسد به امارت رسید ظاهرا" حوالی 410 یا 416 ﻫ / 1025 یا 1019 م . از اشعار قطران تبریزی وفات 465 ﻫ / 1072 م که قصاید بسیاری در ستایش او دارد ، پارهای از جزییات جالبی از دوران فرمانروایی وی به دست میآید.
مقارن با اوایل امارت او که بعضی طوایف غز، به دنبال نا خرسندی از
سلطان محمود غزنوی از اطراف خراسان به ولایت جبال و
اصفهان کوچ کردند و از آنجا غارت کنان به حدود آذربایجان آمدند، وهسودان نخست وجود آنها را در آن نواحی جهت دفع دشمنان مایه امید یافت، اما سرکشیها و بی نظمیهای چاره ناپذیر آنها که ناشی از
خوی بیابانی قوم بود، تمام ولایت را دچار نا امنی ساخت به این ترتیب از تاخت و تازهای آنها به نواحی
اران و واسپورگان فقط این نتیجه حاصل شد که شاهزاده ارمنی متصرفات خود را در آن نواحی به امپراتور بیزانس وا گذارد و در مقابل به جای آن از امپراتور، قلمرو سیواس را دریافت کند که البته روایات مورخان ارمنی در این باب از خبط و خطا خالی نیست و شاید هم در نقل حوادث اشتباهاتی کرده باشند، اما به هر تقدیر، حمله غزها در این نواحی قلمرو اسلام را در ولایت واسپورگان با بیزانس مجاور کرد. چندی بعد دوباره موج دیگری از غزان به نواحی آذربایجان آمد که وهسودان با وجود ناخرسندیهایی که از موج نخستین داشت ، اینان را هم پذیرفت، اما غلبه ایشان بر ولایت موجب نگرانیش شد تا حدی که برای رهایی از فشار آنها کوشید تا با ایجاد پیوند و رابطه سببی و خویشاوندی، وسیله ای برای کنار آمدن با آنها فراهم سازد، اما از این کار مهم نتیجهای حاصل نشد عاقبت چون در
تبریز و
مراغه آثار سرکشی و فساد آنها مایه نگرانی شد در صدد اخراجشان برآمد 430 ﻫ / 1038 م . اما این کار نیز دشواریهایی به دنبال داشت به این ترتیب وهسودان به کمک خویشاوندان کرد خود و با اتکا به ناخرسندی و نفرت فوقالعاده ای که عموم مردم از آن قوم پیدا کرده بودند توانست به زحمت و حیله موفق به طرد و اخراج آنها شود حدود 432 ﻫ / 1040 م .
هجوم غزان به آذربایجان
مقارن غلبه طغرل بیگ سجلوقی بر ولایت
ری، این دسته از غزان که عراق خوانده میشدند و با غزهای سلجوقی میانهای نداشتند، کوشیدند تا با فرار از پیش آنها به آذربایجان باز گردند، اما چون وهسودان و اهل آذربایجان با آنها به مخالفت برخاستند، در مقابل آنها نیز به حدود دیار و جزیره رفتند و حدود
موصل و
ارمنستان را به باد غارت دادند تا این که بالاخره ،
طغرل سلجوقی آنها را در آن نواحی، و سرکوب کرد حدود 435 ﻫ / 1043 م . اما حضور و طولانی آنها در حدود آذربایجان که وهسودان خود نیز تا حدی مسئول این امر بود، لطمه زیادی به قدرت
روادیان در آذربایجان وارد آورد.
زلزله تبریز و ورود طغرل سلجوقی به آذربایجان
در طی همین اغتشاشات آذربایجان بود که تبریز دچار زلزلهای هولناک شد و تلفات این شهر که از آغاز عهد روادیان تختگاه فرمانروایان این سلاله بود و به تدریج به آبادانی فوقالعاده رسیده بود به تعداد زیادی رسید. در این حادثه ظاهرا" در ربیعالاول 434 ﻫ / نوامبر 1042 م که مقارن با شروع فصل بهار بود روی داد، به موجب روایات، نزدیک به چهل الی پنجاه هزار تن از اهالی آن منطقه جان خود را از دست دادند. و دژ و باروی شهر، بازارها، و خانهها ویران شدند، ولی امیر بدان سبب که به هنگام وقوع زلزله در باغی خارج از شهر بود ، از مهلکه جان سالم به در برد. به هر حال با آن که این فاجعه از قرار آنچه از یک قصیده معروف قطران بر میآید، وحشت فوقالعادهای در وهسودان به وجود آورد و حتی به گفته ابن اثیر که امیر به مناسبت این مصیبت لباس عزا پوشید و همچنین احتمال هجوم غزها هم در آن گیر و دار عزای عمومی، مایه دغدغه خاطر شده بود ولی با این وجود وهسودان در تجدید بنای شهر و ترمیم ویرانیهای آن اهتمام بسیار به خرج داد و تختگاه ولایت را بار دیگر چنان آراسته کرد که چهار سال بعد از حادثه، وقتی ناصر
خسرو به تبریز رسید از آن به عنوان شهری آبادان یاد کرد که طول و عرض آن هر یک به هزار و چهار صد قدم میرسید.
با ورود طغرل بیگ سلجوقی به آذربایجان 446 ﻫ / 1054 م که البته استقلال روادیان در آن زمان خاتمه یافته بود، وهسودان با طغرل از در دوستی در آمد و نسبت به وی اظهار طاعت کرد طغرل نیز در مقابل امارت آذربایجان را همچنان به وی وا گذاشت. وهسودان حوالی سال 450 ﻫ / 1058 م دار فانی را وداع گفت و فرزندش ابونصر جانشین او شد.