دکتر
الکسیس کارل(برنده جایزه پزشکی نوبل)درباره ضرورت انسان شناسی میگوید:
پدیدههایی که عقول و اختراعات برای ما بوجود آورده، متناسب باحقیقت و شخصیت ما انسانها نبوده، البته نه از لحاظ قوام و هیئت، بلکه از نظر روحی و کیفیت اخلاقی، زیرا اضطراب و دغدغهای که ساکنین متمدن شهرها را رنج می دهد، از نظام سیاسی و اقتصادی و اجتماعی آنان زاده شده است.
ما انسانها قربانی عقبماندگی علم حیاتشناسی از علم جماد شناسی میباشیم
زیرا ما برای شناخت قواعدی که با حواس و یا کارهای دقیق اعضای بدن و روح ما سازگار نیست و همچنین برای تمیز دادن کارهای مجاز از غیر مجاز، وسیله دیگری غیر از شناسایی خود نداریم.
مادامی که تمدن نوین، حالت طبیعی و زندگی روحی ما را مغلوب ساخته، فراگرفتن علم انسانشناسی بسیار واجب و ضروری بنظر می رسد.
تعادل روحی مردم امروز
بدن انسان از یکطرف از یک ماشین عظیم پر استقامت تر است و در مقابل انواع بیماریها و میکروبها و گرسنگی وخستگی مقاومت میکند و از جانب دیگر این جسم عظیم و پر استقامت به قدری کم استقامت و حساس است که شماره بیماریهای روحی چندین برابر بیشتر از بیماریهای جسمی است.
هر سال تقریبا هشت هزار بیماریهای جدید و بیسابقه بر تعداد بیماریهای روحی اضافه می شود و اگر اداره امور به این وضع بگذرد یک یا دو میلیون بچه یا جوان که فعلا در مدارس و دانشگاهها تحصیل میکنند در یک زمانی بعلل بیماریهای روحی به تیمارستانها تحویل داده خواهند شد.
و همچنین گفته می شود چندین هزار نفر دیگر از اشخاص هستند که مبتلا به این بیماریها بوده ولی مثل آدمهای معمولی در خیابان راه میروند. بیماریهای روحی روز به روز خطرناکتر می شود و مخاطرات این نوع بیماریها به مراتب از بیماریهای سل، امراض قلبی، کبد، طاعون و وبا شدیدتر است. زیاد شدن بیماریهای روحی ناشی از تمدن سرسامآور امروزی است و تردیدی نیست که وضع زندگی امروز موجبات اختلال مشاعر و سایر کسالتهای روحی را فراهم مینماید.
علم طب و بهداشت امروز با وجود دستورات زیاد خود نتوانسته است تعادل فکری مردم امروز را در مقابل هزاران مخاطرات حفظ نماید.
پیشرفت تمدن و بیماریهای روحی
با آنکه وضع تمدن جدید و پیشرفت علوم و صنایع درتمام شئون زندگی بطور محسوس تاثیر نمود، و حتی در نیرومندی بدن و ترکیب عضلات و استحکام استخوانبندی بدن تاثیر بسزایی داشته معهذا با نهایت تاسف مشاهده میشود نسل انسانی با اخذ این علوم عجیب و بی سابقه بعوض اینکه در مراتب اخلاقی و طرز زندگی و خصوصیات روحی پیشرفت نماید برعکس خوی بربریت و وحشیگری اجداد خود را پیش گرفته و تمام اختراعات و اکتشافات را برای نابودی و اضمحلال عالم بشریت مورد استفاده قرار میدهد.
در عین حال که ناخوشیهای خطرناک، سل، حصبه، دیفتری و سایر بیماریها تقریبا ریشهکن شده و از تلف شدگان هر ساله با وضع محسوسی کا سته شده است معهذا مشاهده می شود که در عوض تعداد بیماریهای روحی و مغزی افزایش یافته است.
در بعضی از کشورها صرف نظر از جنایتکاران که روز به روز زیاد میشوند تعداد دیوانگان و اشخاصی که فاقد مکارم اخلاقی هستند و در تیمارستانها و زندانها زندگی می کنند از بیماریهای جسمی خیلی بیشتر است و مسلم می توان گفت که در یک شهر پر جمعیت 60 درصد مردمی که در آن زندگی میکنند اگر دیوانه نباشند عقل درست و مشاعر منظمی ندارند.
حالا خوب فکر کنید ببینید در اول ما چه بودهایم و حالا چه شده ایم. آنوقت نادانی و بیسواد بودیم و مانند حیوانات در چراگاه طبیعت میچریدیم و با سنگ و آهن و درخت همدیگر را پاره میکردیم و امروز که مسلح به این تمدن سرسامآور شدهایم از سابق بدتر و وحشیتر و بیباکتر شدهایم.
تمدن امروز که با این نتیجه نامطلوب مواجه گردیده به ما ثابت میکند که تشکیلات اساسی آن بدون در نظر گرفتن خصوصیات و نیازهای ما بوجود آمده است.
منبع
- کتاب :انسان موجود ناشناخته نویسنده:الکسیس کارل صفحات:14،27،35
مطالب مرتبط