ارتش جدید ایران در عهد شاه عباس اول
«1003 - 1007 ق / 1595 - 1589 م»
فقدان انضباط سپاه قزلباش که غالبا" نتیجه اختلافات سرکردگان آنها و علاقه شان به اعمال نفوذ در جریان امور دربار و دولتخانه بود، آن سپاه را فاقد تحرک و کارایى لازم به ویژه در برخورد در مقابل دشمنى غدار و مجهز و منضبط همچون عثمانى مىساخت. از سوى دیگر، همینکه سران قزلباش از قدرت و نفوذى برخوردار مىشدند، منافع طایفهاى و گروهى آنان بر مصالح مملکت و عمومىپیش مىگرفت و در دستجات سیاسى و انواع زد و بندها و توطئه ها درگیر مىشدند.
پادشاه صفوى از همان آغاز جلوس بر تخت، سیاست صبر و حوصله و درعین حال قاطعیت در برخورد را پیشه خود ساخت. هنوز بخشهاى وسیعى از شرق و غرب ایران در اختیار نیروهاى بیگانه بود و بى کفایتى پادشاهان پیشین صفوى و اختلافهاى داخلى، شیرازه امور را از هم پاشیده بود. شاه عباس پس از تاجگذارى، نخستین دشمنان و رقیبان داخلى را که در انواع توطئههاى پیشین دست داشتهاند، از میان برداشت. در ادامه نیز با اتحاد با قزلباشان بر علیه وکلى خود مرشد قلى خان مواجه شد که على رغم ناخرسندیش از این سیاستمدار ماکیاول و زیرک، جانب پشتیبانى و دفاع از او را بر عهده گرفت، و گروهى دیگر ازسران قزلباش در این آزمایش قدرت جان باختند.
اما حذف قزلباشان که هنوز ستون فقرات نیروى نظامىصفوى را تشکیل مىدادند، آن هم در آن اوضاع آشفته و خطرناک و دشمنان خارجى در کمین نشسته، باعث خارج شدن سى هزار نیروى قزلباش از خدمت «شاهانه» شد و این خود در آن برهه، فاجعهاى محسوب مىشد. شاید سران قزلباش هم بر مبناى همین شیوه سنتى سرباز گیرى صفوى که به هنگام نیاز از طوایف گوناگون به خدمت مىآمدند و تنها از سرداران طایفه خود دستور مىگرفتند، بود که تصور مىکردند در چالش قدرت شاه و تقاضاى سهم سیاسى و اقتصادى بیشتر از حکومت، مىتوانند شرکت جویند و موفق بیرون آیند. چه در هر زمان مىتوانستند با عدم قرار دادن امکانات انسانى و تسلیماتى خود، شاه را در مضیقه قرار داده و در صورت اتحاد چند طایفه، دولت را به زانو درآورند.
شاه عباس بزرگ باقی ارتش نوین ایران
شاه عباس کاملا" واقف بود که نمىباید از تعداد نیروی نظامىایران در مقابل دشمنان خارجى کاسته شود؛ از این رو، به میزان تسویه سران قزلباش، کوشش کرد تا بناى ارتش جدیدى را پایه نهد که تابع امر دولت و به ویژه شخص شاه بوده، اختلافهاى جناحها و طوایف موجب تضعیف آن نگردد. سیاست تأسیس ارتش جدید، یکى از تدابیر پر دامنه شاه عباس بود که بنیان دولت صفوى را به کلى دگرگون ساخت و تحت تأثیر خود قرار داد. تأسیس لشکرى از «غلامان» یا قوللر «بندگان» که عموما" از اسیران گرجى، ارمنى و چرکسى یا از پسرانى از ایشان به وجود آمده بود، در دستور جدى قرار گرفت. اغلب این اسیران در زمان شاه طهماسب به ایران آورده شده و به دین اسلام مشرف شده بودند. افراد این لشکر جدید که سرانجام تعدادشاه به 10/000 تن رسید، مستقیما" از خزانه شاهى حقوق دریافت مىکردند؛ به همین جهت، غلامان تنها از شاه فرمان مىبردند و تحت تسلط هیچ رهبر قبیلهاى نبودند.
تصمیم به پرداختن حقوق افراد غلامان از خزانه شاهى، این مسأله را پیش آورد که پول لازم براى پرداختها از کجا تحصیل شود. تا آن هنگام، قسمت عمده امپراتورى صفوى در تصرف قزلباشان بود که به عنوان فرمانداران ولایات، بزرگترین قسمت و سهم از درآمد ولایات را به مصرف خود مىرساندند؛ که در مقابل این استفاده سیاست و اقتصادى «رافت» باید تعداد معینى سرباز حاضر به خدمت داشته باشند که هر وقت پادشاه از آنان خواست، براى جنگ در اختیارش قرار گیرد. اگر این فرمانداران ولایتى در اداره مرکزى نیز صاحب منصبى بودند، که غالبا" نیز چنین بود، در این صورت خود در دربار مىماندند و نایبى از سوى ایشان فرماندار ولایت مربوطه مىشد. این فرمانداران قزلباش از مالیاتى که دریافت مىکردند، تنها جزء ناچیزى را به مرکز مىفرستادند، و تازه آنچه به مرکز مىرسید، مستقیما" در اختیار شاه قرار نمىگرفت، بلکه تحت اداره وزارت خاصى به نام دیوان مملکت بود. درآمدى که شاه براى مخارج دستگاه سلطنتى به آن نیاز داشت از اراضى سلطنتى به نام «خاصه» فراهم مىشد که ناظران و مباشران شاهى آن را جمع آورى و به خزانه شاهى تسلیم مىکردند.
چون شاه عباس، شمار سربازانى را که مستقیما" از این خزانه حقوق مىگرفتند افزایش داد، ناگزیر باید بر وسعت اراضى «خاصه» به زیان اراضى دولتى مىافزود. این فرآیند در زمان شاه عباس و جانشینانش مشکلات عدیدهاى را پدید آورد، چه متولیان مالیاتى کوشش مىکردند تا هر چه بیشتر درآمد حاصل کنند و این امر موجب ظلم و تعدیهاى فراوان مىشد: رعایا تحت فشار تحصیلدارانى قرار مىگرفتند که اصولا" توجهى به
آبادانى سرزمینى که از آن مالیات وصول مىکنند، نداشتند.
با وجود همه این تلاشها، عباش نتوانسته بود هنوز نظم را بازگرداند و شمار سربازان را به حدى برساند که بتوانند از بدتر شدن اوضاع در شرق ایران جلوگیرى کنند؛ پس هنوز وابستگى به نیروى نظامىقزلباش احساس مىشد و حذف کامل آنها ممکن نبود. از سوى دیگر، شاه هنوز تردید داشت که سربازان تازه نفس و ارتش کوچک و جدید خود را وارد جنگى منظم نماید؛ به ناچار کوشید تا تدابیر انضباطى شدیدى بر ضد همه سران قزلباش اتخاذ نماید و آنهایى را که در پیوستن به سپاه شاهى تردید و کاهلى مىکنند و یا در اراسل سربازان تحت الامر خود اهمال مىنمایند، از فرماندارى ولایات برکنار و بازگشتن آنها را به مقامهاى از دست داده، مستلزم هزینه هاى سنگین نماید.
بی اعتمادی شاه عباس به سران قزلباش
بى اعتمادى پادشاه صفوى به سران قزلباش، چنان عمیق و ریشهاى شده بود، که شاه حتى نمىتوانست سران وفادار را در میان قزلباشا تشخیص داده یا با خود همداستان کند؛ به همین جهت، این سران همواره در معرض خشم بى دلیل یا با دلیل شاه قرار داشتند و برخى نیز بى خبر کشته مىشدند؛ چنانکه در 1007 ق / 1598 م شاه عباس فرهاد خان قرمانلو را پس از سالها جنگیدن ماهرانه در ولایات
گیلان و
مازندران، به خاطر اشتباهى که در نبرد با ازبکان پیش آمد، به قتل رساند.
پس از 1003 ق / 1595 م، ثمره سیاستى که شاه براى تربیت کردن غلامان جهت مقابله بانفوذ قزلباشها در پیش گرفته بود، آشکار شد. براى نخستین بار در دولت صفوى، فرماندارى ایالت بزرگى چون فارس به یک گرجى به نام الله وردى خان واگذار شد که منصب قوللر آقاسى یعنى فرماندهى غلامان را نیز داشت. الله وردى خان، بیگلربیگى فارس، پیش از آن وفادارى خود را نسبت به شاه با شرکت در قتل مرشد قلى خان وکلى در 996 ق / 1589 م آشکار ساخته بود. براى خدمتى که در آن هنگام انجام داده بود، به لقب سلطان و فرماندارى کوچکى نزدیک
اصفهان مفتخر شد. با رسیدن به فرماندارى ایالت فارس، وى نخستین غلامىبود که با سران قزلباش برابر شد و رأیى برابر ایشان درشوراى شاهى پیدا کرد. از آن پس اطاعت نسبت به شاه بیش از عضویت قزلباش ملاک توجه قرار گرفت: به زودى شمار غلامانى که مناصب عالى ادارى در اختیارشان قرار گرفت رو به فزونى نهاد و حدود بیست درصد منصبهاى دولتى را شامل شد. الله وردى خان در 1007 ق / 1598 م به فرماندهى کل نیروى نظامىایران منصوب شد، و تنظیم ارتش نوین ایران را در همان مسیرى که سر رابرت شرلى معین کرده بود، بر عهده او گذاشته شد؛ شرلى با برادرش آنتونى و قریب بیست و پنج نفر
انگلیسى ماجراجو که حاضر به خدمت در برابر مزد بودند، به تازگى وارد ایران شده بود؛ هر چند ادعاى شرلى به اینکه، ایرانیان را به توپ و تفنگ آشنا کرده، کاملا" بى اساس است، ولى مصلحت اندیشى شرلىها و همکارانشان به ویژه در مسایل مربوط به تربیت کردن واحدهاى سپاهى تازه و ریختن توپ بسیار مورد توجه قرار گرفت و بى تردید اثر گذار هم بود.
علاوه بر لشکر غلامان که اکنون شمار آنها به 000/10 رسیده بود، سه فوج تازه تشکیل شد؛ یکى جانسپاران شاه که شمار آنها به 30/000 تن مىرسید و اینان نیز از غلامان بودند؛ دیگر فوجى 12/000 نفره از تفنگداران که ازمیان مردان نیرومند روستایى انتخاب شده بودند. و دیگر سپاهى مشتمل بر 12/000 سرباز و 500 عراده توپ. بدین ترتیب به کمک الله وردى خان، ارتش تازهاى به وجود آمد که شامل شصت هزار تفنگدار و پانصد عراده توپ بود. تمام افراد سپاه که جمعا" دو برابر تفنگداراى مىشد، فرمانبردار شخص پادشاه و هم تعلیم دیده و آماده کارزار بودند. متحرک، کار آمد و با انضباط از سرکردگان قزلباش هم، کسانى که کار دیده و با تجربه بودند و در عین حال وفادارى آنها به پادشاه اثبات شده بود، در این ارتش جدید وارد شدند. فرماندهان دو لشکر جدید؛ قوللر آقاسى و تفنگچى آقاسى که به ترتیب فرماندهى غلامان و تفنگداران را بر عهده داشتند، از صاحبان پنج مقام عمده دولتى بودند و بدین ترتیب عناصر جدید ارمنى، گرجى و چرکسى به مقامات على رسیدند.
به دنبال ایجاد چنین ارتشى بود که شاه عباس خود را براى تسویه حساب با عثمانى که طى سالها، بخشهاى وسیعى از خاک ایران را تحت اشغال درآورده بود، به قدر کافى آماده دید.
دوران شاه عباسى، که در طى عبور از یک دوره بحرانى دولت صفوى شکل گرفت، دوره پیشرفت و استحکام دولت صفوى و اعتلاى ایران و شکوفایى در همه زمینههاست. تدابیر شاه عباس در زمینه بنیانگذارى ارتش نوین ایران، از جمله سیاستهاى درست و حساب شده و حاصل زحمات سرداران ایرانى است که امکان داد تا از تجزیه و فروپاشى ایران جلوگیرى شود و دست بیگانگان را از مام وطن کوتاه سازد.