منو
 کاربر Online
355 کاربر online
 : رسانه‌های صوتی و تصویری
برای پاسخ دادن به این ارسال باید از صفحه قبلی اقدام کنید.   کاربر offline مهناز نظری 3 ستاره ها ارسال ها: 235   در :  دوشنبه 14 آذر 1384 [07:59 ]
  علی حاتمی
 

مرا با الگوهایی که مال من و در اندازه‌های من نیست می‌سنجند و دچار سوء تفاهم می‌شوند.
‹‹ علی حاتمی››

علي حاتمي ( 1375 - 1323 )

علي حاتمي با نام كامل عباسعلي حاتمي , پدرش كارگر چاپخانه و مادرش خانه دار بود.
در اواخر دوره‌ي متوسطه به اداره‌ي هنرهاي دراماتيك رفت و كلاسهاي نمايشنامه نويسي را گذراند. و بعد از مدتي از دانشكده هنرهاي دراماتيك فارغ‌التحصيل شد. حاتمي كار هنري را از همان سال اول تحصيل در دانشگاه آغاز كرد. در ميان نمايش‌هايي كه اجرا كرد مي توان به خاتون خورشيد باف ، آدم و حوا ، حسن كچل و چهل گيس اشاره كرد.

حاتمي سپس به كار ساخت فيلمهاي تبليغاتي مشغول شد و بعدها شروع به همكاري با تلويزيون كرد. حاتمي فعاليت در سينما را از سال 1349 به عنوان نويسنده و كارگردان با فيلم حسن كچل آغاز كرد.

از آثار سينمايي شادروان حاتمي مي‌شود به طوقي (1349 ) , باباشمل (1350 ) , قلندر (1351 ) , سوته دلان (1356 ) , حاجي واشنگتن (1361 ) , كمال‌الملك (1363 ) , مادر (1368 ) , دلشدگان (1370 ) , جهان پهلوان تختي (نويسنده و كارگردان 1374) ادامه كار توسط بهروز افخمي ، پس از درگذشت حاتمي انجام شد , اشاره كرد.
علي حاتمي در چهاردهم آذرماه سال 1375 پس از يك بيماري طولاني درگذشت.

برگرفته از زندگي نامه علي حاتمي به قلم خودش :

***
« بگذاريد بگويم. من اولين كارگردان ايراني بودم كه قبل از بچه مسلمانهاي امروز، فيلمي را با‌«بسم‌الله‌ الرحمن الرحيم» شروع كردم، و در تمام فيلم‌هايم جلوه هايي از اعتقادات مذهبي خودم حضور يافت... .
چيزي كه برايم مطرح بوده ـ و از خيلي پيش هم مطرح بوده ـ مساله‌ي شروع زبان و فيلم با نام و ذكر خداست. مثلا در مغازه را در اول فيلم سوته دلان كه باز مي‌كنيم با «بسم‌الله الرحمن الرحيم» است، باكلام خداست. حالا مهم نسيت اين قضيه را چگونه برداشت مي‌كنند، اما من مايل بودم با كلام خدا شروع كنم. چون در فيلم‌هاي‌ديگر هم همينطور بود »


***
در طي اين سال‌ها هيچ گاه ادعا نكرده‌ام كه مورخ هستم، يا قصد دارم تاريخ را به شكل كرونولوژيك يا حتي از روي فلان نسخه تاريخي يا فلان متن مكتوب به تصوير بكشم. شايد روزي بخواهم يا دست به انجامش بزنم، اما تاكنون نگفته‌ام و مستند هم نساخته‌ام. من هميشه نسخه خودم را از وقايع تاريخي، اجتماعي، فرهنگي ـ در مواردي كه موضوع فيلم يا قصه‌ام در يك زمان يا مكان تاريخي مشخص رخ داده است ـ ساخته‌ام.


***
هدف من در سينما، ساختن فيلمهايي است كه داراي جنبه‌هاي فرهنگي باشد ـ منظور از فرهنگ، نه اينكه كاري اديبانه ارائه نمايم كه قهرمانانش براي هم شاهنامه بخوانند ، مطلقا چنين چيزي نيست هدفم اينست كه در فيلمهايم بتوانم فرهنگ مردم، فرهنگ ايراني را نشان دهم... .


***
سينما را تقسيم بندي نمي‌كنم، اما درعين حال عقيده دارم كه گروهي از فيلمها هستند كه براي مردم، يا اول و در اساس براي مردم ساخته نمي‌شوند، يعني سازنده‌اش فقط به مردم فكر نمي‌كند و البته اين‌را نقص نمي‌دانم، اما من اصلا به مردم فكر مي‌كنم و براي آنها، يعني براي بازار بزرگ و تماشاگر زياد فيلم مي‌سازم.


***
گناه من نيست كه موضوع‌هاي مورد علاقه من و فيلم‌هاي من از اندازه‌هاي معمول سينماي ايران بزرگتر است. تا زمان هزاردستان هميشه سعي مي‌كردم ، سنگ‌هاي بزرگ را با دست بلند كنم و موفق هم مي‌شدم، اما بعدتر دريافتم كه جراثقال هم هست، يا در نهايت اهرم و تكيه‌گاهي براي اهرم‌كردن سنگ بزرگ.


***
همه حرفهايي را كه درباره سينماي من مي‌زنند مي‌دانم، كه اينها عكسهاي تخت خوش پرداختي است، كه من عاشق صحنه‌آرايي هستم و ميزانسن بلد نيستم و پرداخت سينمايي ندارم و از همين قبيل ... و مقصود از الگو نداشتن همين است كه اگر آقاي وارن بيتي در مثلا ديك تريسي كاري رامي‌كند فورا مي‌گويند كه از پرداخت و دكوپاژ كميك استريپ استفاده كرده، يا فلاني از جريان سيال ذهن بهره برده. اما به من كه مي‌رسد ناگهان من سينما بلد نيستم و مونتاژم فلان طور است و كاسه بشقاب مي‌چينم و غيره ... . من نمي‌توانم قصه ايراني را با الگو و پرداخت فرنگي بگويم. يعني من هم فيلمهاي موزيكال يا درباره موسيقي در سينماي اروپا و جهان ديده‌ام و خيلي هم زياد ديده‌ام و با دقت هم ديده‌ام. اما دارم سعي مي‌كنم و اين همه تلاش من است، و همه كوشش اين سالهاي اخيرم، كه به زباني، به سبكي، به پرداختي برسم از يك نوع روش بيان و قصه‌پردازي ايراني كه سبك خودش را داشته باشد و پرداخت خودش را.
مي‌گويم دارم سعي مي‌كنم. همان طوري كه قصه حسين كرد شبستري را با رابين هود مقايسه نمي‌كنيد و هزار و يك شب شبيه دن كيشوت نيست، من مي‌كوشم به سبكي و نوعي از يك روش قصه‌گويي و يافتن پرداختي مناسب و در خور آن روش برسم. جور خاصي پرداخت كه از ريتم دروني‌تري پيروي كند. از يك ريتم حسي‌تر و غريزي‌تر كه من در ذهنم دارم و شايد به آن برسم. ديگر در فكر آن نيستم كه اين به زعم آقايان حركت دارد يا ندارد ، ميزانسن‌اش در مقايسه با فلان فيلم خارجي ـ كه من هم ديده‌ام ـ مي‌خورد يا نمي‌خورد ، و از اين حرفها... . من هم مي‌دانم كه چيزهايي را مي‌شود با يك حركت پن ( pan ) يا يك حركت تراولينگ ( teraveling ) گرفت، اما من گاهي از اين حركت مي‌پرهيزم و راه خودم را جستجو مي‌كنم. من به دنبال سبك و روش بخصوصي براي بيان قصه بخصوصي در قالب بخصوصي مي‌گردم كه اگر به آن برسم ـ كه بسيار به آن نزديكم ـ به يك كشف نائل شده‌ام . براي اين است كه مي‌گويم الگو وجود ندارد و چون ندارد، و چون همه بچه‌هاي جوان و فرزندانم قصه‌هايشان را فراموش كرده‌اند، مرا با الگوهايي كه مال من و در اندازه‌هاي من نيست مي‌سنجند و دچار سوء تفاهم مي‌شوند. درست اين بود كه من الگويم را مي‌ساختم تا هم با مخاطبم در ميان بگذارم و هم راحت‌تر بتوانم چهارچوبش را مشخص كنم. جالب اينجاست كه به نظر مي‌رسد مردم دچار هيچ سوء تفاهمي نيستند و مخاطبين خاص من دچار سوء تفاهم شده‌اند و تماشاگر عام من راحت با من و سينماي من ارتباط برقرار مي‌كند و علائم و نشانه‌هاي اين سينما را مي‌فهمد و درك مي‌كند و لذت هم مي‌برد. اينها به نظر فرماليستي مي‌آيند و مي‌دانم كه مرا هم فرماليست مي‌دانند، اما همين جا بگويم كه اينها اتفاقا از قواعد بيروني تبعيت نمي‌كنند. اينها از يك قواعد دروني حكايت مي‌كنند. من هم مي‌دانم كه اين قطعه را كه من با هفت عكس مي‌گيرم مي‌شود با دو عكس گرفت اما من به قواعد دروني‌ام جواب مي‌دهم واز آن حس كه مي‌خواهم برايش روش بياني خاص خودم را پيدا كنم تبعيت مي‌كنم.اتفاقي در من دارد مي‌افتد. من دارم به يك سبك ايراني قصه‌گويي و پرداخت سينمايي مي‌رسم، يعني اميدوارم برسم. من به دنبال ارتباطي با تماشاگرم هستم، بگذار همه را خلاص كنم، من مي‌خواهم به آن ظرافت سبكي، به آن ظرافت پرداخت و بافت و فرم برسم كه در قالي ايراني هست. من قالي مي‌بافم.







  امتیاز: 0.00