منو
 کاربر Online
697 کاربر online
 : ادبی
برای پاسخ دادن به این ارسال باید از صفحه قبلی اقدام کنید.   کاربر offline نگار پارسا 1 ستاره ها ارسال ها: 9   در :  چهارشنبه 02 آذر 1384 [09:23 ]
  اندر لطایف ادب پارسی...
 


لطیفه‏اى از کتاب "ریاض الحکایات"

وقتى بزرگى در مجلسى تعریف غلام خود مى کرد که: "هر وقت او را به جایى مى‏فرستم حساب رفتن و آمدن او را

مى‏کنم، مى‏فهمم‏کى به در اتاق مى‏رسد."

شخصى دیگر هم گفت که: "من هم چنین غلامى دارم. مى‏خواهید او را تجربه نمایید."

پس غلام خود را آواز کرد که: "اى سعادت! برون به فلان موضع و زود بیا."

گفت: "به چشم."

پس حساب رفتن او را کردند که الحال به فلان جا رسیده و الحال به فلان بازار است و الحال به فلان محله است و

الحال به همان‏موضع که گفته‏ایم رسیده است. پس حساب برگشتن او را به همین طور کردند تا گفتند "الحال به در

اتاق است."

پس صدا زد: "سعادت!"

غلام گفت: "بلى، حاضرم."

حاضران تعجب کردند.

گفت: "به آنجا که گفتم، رفتى؟"

گفت: "هنوز نرفته‏ام، الحال کفشم را پا مى‏کنم و مى روم!"



  امتیاز: 0.00