با خواندن این مطلب یاد خاطره ای از دوران سربازی افتادم. یک شب پاییزی که بنده افسر نگهبان وقت پاسگاه بودم، هوا بارانی و همراه با رعد و برق شدیدی بود. ساختمان بالای یک گردنه و داخل جنگل قرار داشت. حدودا نیمه های شب می شد، صحنه خیلی جالبی بود، حس عجیبی به آدم دست می داد. همینطور که از کنار پنجره بیرون رو تماشا می کردم یک لحظه احساس کردم ساختمون رو به رگبار بستند. برق پاسگاه قطع شد ، من هم بی اختیار دست به اسلحه بردم.
هماه لحظه کلیه سیم خاردارهای دور پاسگاه سرخ شدند. البته در آن حین یک چیزهایی به سر و صورتم خورد. وقتی چراغ نفتی را روشن کردم، دیدم تمام کلید و پریزها تکه تکه شده ، بی سیم سوخته و دور کلیدهای برق رو سیاهی عجیبی گرفته و پمپ آبی که کلیدش قطع بوده بر اثر فشار الکتریکی وصل شده و پمپ کاملا ذوب شده بود. در کل هر وسیله ای که با برق کار می کرد سوخته بود.
به نظر شما دلیل این امر چی می تونه باشه. آنتنهای گیرنده و فرستنده پاسگاه ، یا نداشتن اتصال به زمین و ... .
امتیاز: 0.00
وزارت آموزش و پرورش > سازمان پژوهش و برنامهريزی آموزشی
شبکه ملی مدارس ایران رشد
شما باید یک عنوان و متن وارد کنید!