منو
 کاربر Online
1062 کاربر online
 : کامپیوتر
برای پاسخ دادن به این ارسال باید از صفحه قبلی اقدام کنید.   کاربر offline پژمان-رحیمی-صادق 3 ستاره ها ارسال ها: 607   در :  جمعه 25 شهریور 1384 [13:05 ]
  دادگاه خواجه حافظ وبلاگ نویس
 

دادگاه خواجه حافظ وبلاگ نویس lolmrgreensmile

اختار
این متن همش طنز است و برای توهین به هیچ کس نیست ، لتفا ناراحت نشوید!!
این متن دادگاه خواجه حافظ شیرازی وبلاگ نویس هستش !البته یه ذره طولانیه ولی ارزش خوندنش رو حتما داره ! مطمئنم که پشیمون نمیشین

حافظ وبلاگ‌نویس در دادگاه بلخ

فلک به مردم نادان دهد زمام مراد
تو اهل فضلی و دانش، همین گناهت بس

الله الله که ندانم این چه سودا بود که بر ما برفت. ما بودیم و جام می و یاد ساقی و کنج خرابات. ما بودیم و خرقه‌ای پشمینه و ذکر و تسبیح و اوراد. ما بودیم و گلگشت مصلی و آب رکن‌آباد. کس ندانست کدامین شیرپاک‌خورده بر ما وسوسه‌ انداخت که غزلیات خود با مسلک وب و بر مصحف وبلاگ بنویسیم و چنین بیهوده رنجی بر جان بخریم. خدایش خبه کناد!
بغیر آن ‌که بشد دین و دانش از دستم
بیا بگو که از عشقت چه طرف بربستم
در این بلاگ نبشتن بود که ما بسیار به تعب افتادیم و روزگار بر ما سخت شد و نادانان آن‌چه خود خواستند از آن یافتند نه آن‌چه در دل ما بود. تا آخرالامر به دادگاه فراخوانده شدیم و در پیشگاه یکی قاضی ایستادیم که مر او را آی‌کیو بسیار نازل بود.
در جایگاه متهمین ایستادیم و فوتی کردیم و قل هوالله خواندیم. خلایق نیز با آن قیافه‌های خنگ و شنگول همانند تماشاچیان سیرک‌های مونت‌کارلو در دادگاه جمع شده و نظاره می‌کردند.
مستنطقی چرکین جامه و کریه‌المنظر پیش آمد و کیفرخواست‌نامه‌ای قرائت کرد بدین شرح:
نام: خواجه شمس‌الدین محمد حافظ شیرازی
نام مستعار: حافظ شیرازی
نام پدر: بهاءالدین
متولد: شیراز
متهم است به اشاعه‌ی فحشا، ارتباط نامشروع با زنانی به اسم مستعار دلبر، ساقی و غیره و نیز شرب خمر و ترویج آن، ایجاد محافل لهو و لعب، اهانت به مقامات قضایی و کبار و قصد فرار به اسرائیل که همه‌ی اینها را از طریق وبلاگ خود با نام «غزلیات دیجیتال» اعتراف نموده است.
من تنها حیرت‌زده گفتم:
- به لا اله الا الله قسم که زبان‌تان نمی‌‌دانم و ندانم که چه می‌گویید. اینها همه اسرار الهی است و نه آن است که شما می‌گویید و با آن تفأل می‌زنید. ما گوشه‌ای کنار آب رکن‌آباد، لپ‌تاپ بر زانو نشسته‌ایم و در اعتکافیم و این بهتان‌ها ندانیم که چیست.
مستنطق جیغ زد: ساکت! پس جرم افشای اسرار مملکتی را به آن نیز اضافه کنید. آقای قاضی! متهم خودش را به نادانی می‌زند و قصد هتک حرمت دادگاه را دارد. فلذا اشد مجازات او را خواستارم.
قاضی که انگشتش را تا مغز در دماغ کرده بود، انگشتش را درآورد و در حال گرد کردن تکه‌ای از مغزش گفت: آقای حافظ شیرازی! تمام ادله علیه شماست و اینها تنها گوشه‌هایی از شواهد و اعتراف شما در وبلاگ‌تان است. پس دفاع بیهوده است. اینها ضمیمه پرونده است که در وبلاگ‌تان چندین مورد اعتراف به شرب خمر و اشاعه‌ی آن نموده‌اید:


حافظا می‌خور و رندی کن و خوش باش
دام تزویر مکن چون دگران قرآن را
یا:
ما در پیاله عکس رخ یار دیده‌ایم
ای بی‌خبر از شرب مدام ما
ایضاً:
باده‌نوشی که در او روی و ریایی نبود
بهتر از زهدفروشی که در او روی و ریاست
و بسیاری از این دست. تازه در کمال پررویی و جسارت به قاضی نیز در این باب اهانت نموده‌اید:

عاشق از قاضی نترسد می بیار
بلکه از یرغوی دیوان نیز هم

و آخرالامر کفر گفته و اعتراف به مذهبی ساختگی کردید که خارج از چهارچوب و استانداردهای ماست:

من نخواهم کرد ترک یار و جام می
زاهدان معذور داریدم که اینم مذهب است

و ایضاً ده‌ها کفرگویی از این نوع که در وبلاگ خود نوشته و خلایق را با آن گمراه می‌کنید. گفتیم فیلترینگ یا یک پالایه یا قیف خفن روی وبلاگ‌تان ببندند که نفس‌تان کیپ شود. اما مگر از رو رفتید؟ شروع کردید به نوشتن مطالبی درباره ارتباط با افرادی با اسامی مستعار ساقی و دلبر و غیره و ذلک که اینها تنها نمونه‌هایی است که در پرونده آورده شده:

گفته بودی که شوم مست و دو بوست بدهم
وعده از حد بشد و ما نه دو دیدیم و نه یک
یا:
زهد من با تو چه سنجد که به یغمای دلم
مست و آشفته به خلوتگه راز آمده‌ای
و نیز:
تو کافردل نمی‌بندی نقاب زلف و می‌ترسم
که محرابم بگرداند خم آن دلستان ابرو
و ایضاً:
از چار چیز مگذر، گر عاقلی و زیرک
امن و شراب بی‌غش، معشوق و جای خالی
و نظیر آن:
دیدار شد میسر و بوس و کنار هم
از بخت شکر دارم و از روزگار هم

و بخشی از ارتباط خود را با خانم معلوم‌الحال و مجهول‌الهویه‌ای به نام ساقی را با وقاحت این گونه نوشته‌اید:

رشته‌ی تسبیح اگر بگسست معذورم بدار
دستم اندر ساعد ساقی سیمین ساق بود

و نیز تشویش اذهان عمومی با نوشتن چنین ابیاتی:

زیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفت:
صعب روزی، بوالعجب کاری، پریشان عالمی

از شاهدبازی و فریب کودکان و مغبچگان که بسیار گفته‌اید و در حرمت دادگاه نیست که بازگو کنم. تازه به این شنایع قناعت نکرده مشغول تکه انداختن به مشایخ و کبار اعظم ما شده‌اید که جمیعاً ظل‌الله و معصوم تا یوم‌القیامه هستند:

نشان اهل خدا عاشقی است، با خود دار
که در مشایخ شهر این نشان نمی‌بینم
یا:
واعظان کاین جلوه بر محراب و منبر می‌کنند
چون به خلوت می‌روند آن کار دیگر می‌کنند

گفتم: یا ایهالقاضی القضات! من ندانم چه می‌گویید... اما در عجبم که آن قصد فرار به اسراییل چه صیغه‌ای باشد؟
گفت: همین اعتراف شما کافی است:

دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت
رخت بربندم و تا ملک سلیمان بروم

گفتم: مقصود از ملک سلیمان، سرزمین بنی‌اسرائیل نیست ایهاالناس!
قاضی با چکشی روی میز زد و گفت: خاموش! مقصود همین است که ما می‌گوییم ولاغیر!
بدین گونه ما محکوم به چندین بار اعدام با اعمال شاقه و سپس حبس ابد شدیم. خدایش بیامرزد این را که گفته بود: یا عیسا مسیح! خوب شد امروز نبودی وگرنه افراطیون مسیحی به صلیبت می‌کشیدند.


امیدوارم این مطلب مطلب بدی نباشه!!!

چون این مطلب طنز است و نه چیز دیگری!


~~~~~~~~~~~
PRS
Rahimi_s1@roshd.ir
www.PRS-land.tk
~~~~~~~~~~~~
در ضمن حتما به انجمن ادبی رشد هم بگید بیان این مطلب رو بخونن!!!


  امتیاز: 0.00