منو
 کاربر Online
633 کاربر online
 : عمومی
برای پاسخ دادن به این ارسال باید از صفحه قبلی اقدام کنید.   کاربر offline خدیجه جفاکش 3 ستاره ها ارسال ها: 204   در :  چهارشنبه 01 تیر 1384 [03:20 ]
  منم از خدا خواستم اما خدا......
 

منم از خدا خواستم
درست شبیه همون چیزی که تو از خدا خواسته بودی
خدا به منم ندادش
اما نه به خاطر اینکه به صلاحم نبود
واسه اینکه لیاقتش رو نداشتم
لیاقت داشتن اون چیز بزرگ رو نداشتم
بعد از اون چیزای دیگه ای هم ازش خواستم
اما اون بازم بهم نداد
ولی من بازم در خونش رو زدم
نشستم زار زار گریه کردم
گفتم باشه
نده
اما ازم رو بر نگردون
اگه از خونت بیرونم کنی من می میرم
اون بیرون هوا سرده
اون بیرون پر از گرگه
اون بیرون منو می کشن
خدایا بذار اینجا بمونم
قول می دم دیگه هیچی ازت نخوام
فقط بیرونم نکن
فقط روت رو ازم بر نگردون
نگاهم کرد
لبخندی زدو گفت
مگه نشنیدی خدا ارحم الراحمین
مگه اعتقاد نداری که اگه بنده ای در خونمو بزن من تنهاش نمی ذارم
مگه نشنیدی خدا از همه بیشتر واسه بنده هاش دل می سوزونه
گفتم شنیدم
گفت مگه نشنیدی خدا از بنده هایی که کم بخوان خوشش نمی یاد
گفتم چرا اما آخه خدا جون تو که کما رو هم نمی دی
لبخندی به روم زد و گفت
می دم
هر چی که بخوای می دم
فقط شاید مدلش با اونی که تو ذهن توئه فرق کنه
فقط شاید زمانش طولانی تر شه
ولی مطمئن باش بهت میدمش
یا اونی که خواستی رو یا بهترش رو............................



  امتیاز: 0.00