منو
 کاربر Online
1032 کاربر online
 : ادبی
برای پاسخ دادن به این ارسال باید از صفحه قبلی اقدام کنید.   کاربر offline سلیمه_مقصودلو 3 ستاره ها ارسال ها: 90   در :  شنبه 03 اردیبهشت 1384 [20:53 ]
  ما ، همه سهمی از زمین هستیم.
 

انسان گذشته برای طبیعت ، عناصر طبیعی و موجودات حیاط وحش بی گمان ارزشی بیش از آن چه ما امروز به آن باور داریم ، قائل بوده است. دیر زمانی است که انسان ، پیچیده در روح شکسته ی زمانه اش زمین را که در ازل مادرش بوده و آسمان را که پدرش ، از خاطر خود رانده و به جای آن اعداد و ارقام بی انتها را نشانده است. انسان پیشین اما خود را زاده ی زمین و هم بازگردنده به آن می دانست . خود را نه عنصری جدا از آن و نه فرمانروای مطلق طبیعت می انگاشت چرا که هنوز در باور او این موضوع امری مسلم بود که " هرچه در آسمان ها و زمین هست ، از خداست " .به راستی اگر ما به این حقیقت ساده باور داشتیم ، آیا هم چنان شاهد دزدیده شدن حق حیات انسان ها توسط کسانی دیگر ، بیگانه یا از خون خودشان می بودیم؟
متنی که در پی می آید ، تنها شاهدی بر اثبات همین گفتار است و تلنگری است بر ذهن فراموش گر ما . و رسالت ادبیات اگر تلاش برای بهتر زیستن بر این کره ی خاکی نباشد ، چه خواهد بود؟
بیا به حال بشر های های گریه کنیم
که با برادر خود هم نمی تواند زیست.
چنین خجسته وجودی ، کجا تواند ماند؟
چنین گسسته عنانی کجا تواند رفت؟
صدای غرش تیری دهد جواب مرا :
- به کوه خواهد زد ،
- به غار خواهد رفت
بشر دوباره به جنگل پناه خواهد برد!*


[+]- متن زیر تماماً برگرفته از کتاب " ما همه سهمی از زمین هستیم " ترجمه " امید خادم صبا" است.
"مقدمه"
ایالت واشنگتن که در شمال غربی ایالات متحده قرار دارد ، زمانی زادگاه سرخ پوستان دوامیش بود. ملتی که خودشان را مثل تمام سرخ پوستان دیگر سهمی از طبیعت می دانستند. در سال1855 چهاردهمین رئیس جمهور ایالات متحده به دوامیش ها تقاضای واگذاری و فروش سرزمینشان و سکنی در " رزروات "( محلی که برای سکونت سرخ پوستان در نظر گرفته شده بود) را ارسال داشت. برای سرخ پوستان درک این تقاضا چندان آسان نبود. آن ها از خود می پرسیدند " چگونه انسان می تواند زمین را بخرد یا بفروشد؟" این امر در عقیده ی سرخ پوستان جایی نداشت چرا که انسان را مالک زمین ، آسمان ، تازگی هوا و یا درخشندگی آب های زلال نمی دانستند.
"سیاتله" رئیس قبیله ی دوامیش ها جواب نامه ی رئیس جمهور را با قطعه ای ادبی داد.( که ما قصد داریم در این نامه و نامه های بعد ترجمه ی آن را بیاوریم.) قطعه ای که پر از پر از امید و و حقایقی که پس از ص و هشتاد سال کم کم آشکار می شوند. کلمات سیاتله طنینی در گوش های سفید پوستان نداشت . از ملتش چیزی باقی نگذاشتند و به کلماتش اهمیتی ندادند.
امروز حقیقت کلمات سیاتله به سان ستارگانی که از دور سوسو می زنند کم کم آشکار می شوند. ستارگانی که امروز ناخواسته شاهد نابودی آرام زمین هستند. شاید هنوز دیر نباشد اگر به آن ها گوش فرا دهیم.
رئیس قبیله ی بزرگ در واشنگتن
خبری فرستاد که آرزوی خرید سرزمین ما را دارد!
رئیس قبیله ی بزرگ ، حرف هایی هم از دوستی و نیت های خوب برای ما زده است!
این لطف اوست ، چرا که ما می دانیم او نیازی به دوستی با ما ندارد.
اما ما تقاضای او را اندیشه خواهیم کرد.
زیرا می دانیم اگر سرزمینمان را نفروشیم ،
شاید مرد سپید با سلاح هایش بیاید
و از ما سرزمینمان را بگیرد.
ولی چگونه می شود آسمان را ، گرمای زمین را خرید یا به فروش رساند؟
تصور این امر برای ما بیگانه است.
اگر ما تازگی هوا و یا زلالی آب ها را صاحب نباشیم ،
چگونه می توانیم آن ها را به نرخی به فروش برسانیم؟
با این همه ما تصمیم خود را خواهیم گرفت
و آن چه را که رئیس " سیاتله " می گوید
رئیس بزرگ در واشنگتن می تواند به آن اعتماد کند.
آن چنان سخت و آهنین که برادر سپید به تکرار فصول باور دارد.
کلمات من چونان ستارگانی هستند که هرگز غروب نخواهند کرد
هر قسمت این سرزمین برای خلق من مقدس است.
هر درخشندگی و برق برگ های کاج
هر ساحل ماسه ای
هر مه در جنگل های تاریک
هر روشنی
زمزمه ی کوچک ترین حشرات
در اندیشه و تجربیات خلق من مقدس است.
هر شیره ای که در در درختی شکل می گیرد، حامل خاطرات مرد سرخ است.
مرده های مرد سپید ، سرزمین زادگاهشان را فراموش کرده اند.
هنگامی که می میرند ، در زیر ستارگان تجزیه می شوند.
اما مردگان ما این زمین با شکوه را فراموش نخواهند کرد.
زیرا که زمین برای مرد سرخ ، مادری است.
و ما تمامی سهمی از او
و او تمامی سهمی از ماست.
خوشبو ترین گل ها ، خواهران ما هستند.
آهو ، اسب ، عقاب بزرگ ، برادرانمان.
بلند ترین قله ها
زیبا ترین بیشه ها
گرمای بدن اسب های کوچک
و گرمای بدن انسان ها
همه و همه به خانواده ای بزرگ تعلق دارند...



  امتیاز: 0.00