منو
 صفحه های تصادفی
افعی آمریکای جنوبی
قضاوت بر اساس قانون مایعات
بغداد
آغاز فرایند صنعتی شدن
صنایع هوایی لهستان
قانون سوم نیوتن و کاربرد آن
رشته باغبانی
سنگهای قیمتی
مقاومت های متغیر
کلیه معاملات بین تجار و کسبه و صرافان و بانکها
 کاربر Online
489 کاربر online
 : خلاقیت
برای پاسخ دادن به این ارسال باید از صفحه قبلی اقدام کنید.   کاربر offline دبیر دوره متوسطه ارسال ها: 94   در :  دوشنبه 19 دی 1390 [06:54 ]
  دانش آموزان و پرورش خلاقیت (قسمت اول )
 

texttextتشویق‌کردن دانش‌آموزان برای تفکر انتقادی
دانش‌آموزان چگونه تفکر انتقادی را می‌آموزند؟ تفکر خلاق را چگونه می‌توان آموزش‌داد و یاد گرفت؟ همه ما مشاهده می‌کنیم که دانش‌آموزان، به نوعی، خلاق‌تر هستند. بسیاری از مربیان و معلمان، این طور فرض می کنند که تفکر خلاق، یک راز و رمز و معما و یک نعمت است (و شاید هم یک نعمت و آفت باشد!). آنان معتقدند که برخی از مردم به طور طبیعی و ذاتی خلاق هستند و این خلاقیت ممکن است مرهون شانس و خوش اقبالی آنان باشد. برخی معتقدند که تفکر خلاق، یاد گرفتنی نیست و نمی توان آن را آموزش داد. به نظر نویسنده، عادات جدید و نو از فکر کردن و اندیشیدن، یاد گرفتنی هستند. اگر عادات و روش‌های آموزش تغییر‌کند و به خوبی منتقل شوند، تغییر در عادات تفکر و روش‌های اندیشیدن دانش آموزان نیز رخ می‌دهد. یک روش و رویکرد این است که روش و سبک پرسش کردن از دانش‌آموزان را تغییر‌دهیم. برای تشویق‌کردن و برانگیختن تفکر واگرا، فقط نباید به یک پاسخ قابل قبول از طرف آنان اکتفا کرد. پزسش هایی که به نوعی سرکوب کننده خلاقیت هستند و فقط یک پاسخ دارند ، تخیل را نیز می‌کشند و از بین می برند. این سوالات، تفکر واگرا را بر نمی انگیزند و موجب تضعیف احتمالی اعتماد به نفس و خود‌باوری دانش آموزان می گردند. سوالاتی که یک پاسخ دارند، یا آنقدر ساده اند که ارزش کافی ندارند و یا آنقدر سخت و دشوار هستند که شخص را دچار مشکل می‌کنند. در چنین وضعی، دانش آموزان متوسط، دچار بی‌حوصلگی و یا بیزاری و یا ناکامی از دروس می‌شوند چنین پرسش‌هایی از سوی معلمی داده می‌شود که حس همدردی خوبی با دانش آموزان دارد و می‌داند که دانش‌آموز در جلسه بعد به چه چیز هایی برای آموزش نیاز دارد. سوالات باز و مناسب، سبب به وجود آمدن انعطاف فکری بیشتر در معنی دانش آموزان می‌شود.
آموزش مناسب می باید به پاسخ های ابداعی و خلاق توجه کند و آن ها را مورد شناسایی قرار دهد. تفکر خلاق و انتقادی، زمانی در دانش‌آموز پدید می آید که آن ها، الگوها و مدل های پرسش را بدانند و بشناسند نه این که فقط هر پاسخ و جوابی که به آن ها داده می شود را بپذیرند. اگر ما پرسش هایی را که به کار می بریم که نشان می دهد و اثبات می کند که دانش آموزان، تفکر ما را پذیرفته اند، در واقع با این کار فقط توقع خود مختار خودمان را تقویت می‌کنیم و دانش آموزان ما، افراد مبدع، پرسشگر و کاشفی به بار نمی‌آیند. آن ها، در واقع مانند کارگران و اجتماعات یا کولونی های(ant-colonies) مورچه ها می‌شوند، به هم شباهت پیدا می کنند، با یکدیگر کار می کنند، اما با این روش‌ها، مقدار زیادی از استعدادها و توانایی های بالقوه خود را در زندگی از دست می دهند و نمی توانند دنیای بهتری را به وجود آورند. گویی که آنها مانند طوطی‌ها، چیزهایی را طوطی وار یاد می گیرند و می شناسند، اما آن چه را که آموخته اند ، بی پایه و بی معناست و قادر به فکر کردن اصولی نخواهند شد زیرا که یادگیری طوطی وار و حفظی، آن ها را شرطی کرده و بدون تفکر، یاد می‌گیرند و در آینده نیز، به اشتباه، خودشان را متخصص در رشته‌هایی خواهند نامید!
ما انسانها مانند حیوانات، غریزه یادگیری داریم، مانند میمون هایی که هم دیگر را می بینند و از یکدیگر تقلید می‌کنند، اما ما آدمیان غریزه اساسی دیگری هم داریم. دانش آموزان یا کسانی که به دنبال یادگیری هستند اما غریزه خود را نادیده می گیرند و شکاکیت به امور مختلف را کنار می‌گذارند، آنان از خیلی چیز های اصیل و ناب محروم می شوند، از تخیل ناب، از کنجکاوی واقعی، از تجربه، از پرسشگری، از اکتشاف و از کنجکاوی. آموزش دادن یک آزمونی که فقط به یک مجموعه ای از دانش‌آموزان از پیش تعیین شده‌ای رسیدگی‌کند و بپردازد، یک چارچوب خیلی تصنعی و خشک از آموزش و تعلیم دادن است که موجب شکست خوردن خود می‌شود و نتیجه معکوسی به همراه خواهد داشت.

- با پرسش‌های باز شروع کنید :
در یک کلاس درس، وقتی که ما یک موضوع را با تعدادی از سوالات باز مطرح کنیم، چگونه ممکن است که به طرز متفاوتی عکس العمل نشان داده و پاسخ دهد؟ آیا ما می توانیم با سوالاتی که با نیات و مقاصد قبلی طراحی شده اند برخی از بخش های مغز دانش آموزان را فعال کنیم؟ آیا دانش آموزان وقتی که ما از آن ها انتظار داریم که توجه بیشتری داشته باشند یا عملکرد بهتری از خود نشان می دهند آیا واقعاً آن ها با این انتظارات ما، بیشتر مستعد و آماده خواهند شد یا این که اثر معکوسی خواهد داشت؟
آیا لازم است که ما از آنها بخواهیم که چیزهایی را بنویسند یا آین که آن نوشته ها می باید شخصی و خصوصی باقی بماند و در جمع عنوان نشود؟ چرا بعضی از دانش اموزان نمی خواهند که نظر بدهند و یا در گفتگو ها شرکت بجویند؟ چگونه می توان فرهنگ مثبت اندیشی، فرهنگ قاطع و پرسش گری فعال و فکر کردن با صدای بلند را در کلاس به وجود آورد؟
اگر ما برای روش های حل مساله خلاق و متفاوت و نو در هنگام امتحانات باز یک اعتباری را قایل شویم و آنها را تشویق کنیم، ذهن دانش آموزان به چه صورتی ممکن است تحت تاثیر قرار گیرد؟ اگر آنها بتوانند راه های نویی برای حل مسایل ارائه کنند که قابل قبول باشند و تازگی در آنها مشهود باشد، چگونه می توان تغییراتی در تکالیف درسی آن ها ایجاد کرد که موجب تشویق آنان شود و در عین حال باعث شود که حل مساله خلاق ترویج شود؟...
سوالاتی که باعث تحریک ذهن می شوند می باید در اغاز هر کلاس و هر روز متفاوت از روز قبل مطرح شوند و با این پرسش ها می توان ذهن دانش آموزان را خلاق تر پرورش داد...
- نصب و ثبت پرسش ها ی فکری :
آگاهی و مطلع بودن، یکی از مولفه ها یا اجزای اساسی در خلاقیت و حل مساله خلاق است. اطلاعات و فهمیدن، هنگامی که کنجکاوی از بین می رود، تضعیف شده و رفته رفته از نابود می شود. خیلی از معلمان سعی می کنند که تفکر خلاق را به صورت هشیارانه آموزش دهند اما خیلی زود متوجه خواهند شد که بجای آموزش مستقیم و اطلاعات دادن صرف به دانش آموزان، بهتر است که سوالات مناسبی را از دانش آموزان بپرسند، سوالاتی که ارزش داشته باشند، برخی از معلمان در کلاس درس فقط با تعدادی از دانش آموزان کار و صحبت می کنند و گویی که باقی آنان فقط در کلاس درس حضور فیزیکی دارند و در برنامه ها مشارکت داده نمی شود اما در کلاس هایی که سوالات خوب و مناسب در موقعیت های راهبردی می شود، تمام افکار و ایده ها درگیر مساله می شوند و همین امر سبب می شود که تفکر و آگاهی برانگیخته و ترغیب شود. سوالات مناسب می توانند باعث بوجود آمدن روش ها و رویکرد ها ی نو وتازه ای می شوند که به نیازها، موضوعات، توانایی ها و علایق افراد می پردازند و به دنبال تغییر در افراد و موقعیت ها و جز آن هستند. غالباً وقتی که یک دانش آموز در یک موضوعی گیر می کند یا تجربه یک سد یا وقفه‌ای را دارد، سایر دانش اموزان نیز ممکن است چنین مسایل مشابهی را داشته باشند. در چنین وضعی، طرح سوالات و پرسش هایی که انگیرش بخش و الهام بخش باشند ممکن است راه بسیار کار آمدی برای کمک کردن به تعداد زیادی از دانش آموزان باشد و در یک آن، تمام آ ن ها را درگیر موضوع کند.
- پرسش های دشوار
تمام معلمان می دانند که سطح دشواری، یک عامل کلیدی برای ایجاد انگیزش مناسب در دانش آموزان است. وقتی که ما ناکام می‌شویم، طبعاً تجربه سختی را تحمل می کنیم. هنگامی که ما بی حوصله و خسته می شویم، این بخاطر آن است که با مساله دشواری مواجه شده ایم. دانش آموزان غالباً در برابر مسایل سخت این حالت ها را تجربه می کنند. اگر ما از دانش آموزان یک سوال بی ربط یا گیج کننده ای بپرسیم که پاسخ بدیهی و پیش پا افتاده ای داشته باش، دانش اموزان به این احساس می رسند که گویی ما زمان و وقت آن ها را تلف کرده ایم. گاهی اوقات، ما سوالات هجو و زایدی می پرسیم تا به نوعی برخی از قوانین را خاطر نشان کنیم و یا برخی از ایده ها یا عقاید را مورد تایید و تشویق قرار دهیم اما باید بدانیم که این نوع پرسش ها عواقبی در کلاس در بر دارد و رفته رفته دانش آموزان از مطالب درسی سرخورده می شوند. بنابراین بهتر است که با پرسش ها ی ساده تر شروع کنیم و در انتها با پرسش های دشوارتر و چالش انگیز، کلاس را به پایان ببریم . سوالات کلامی خودانگیخته و خودجوشی که متناسب دانش آموزان باشند. ما می توانیم با طرح سوالات پیچیده و سخت و تبدیل آنها به سئالات ساده تر و هم چنین سوالات ساده ای که چالش انگیز باشند و تفکر دانش آموزان را به جریان اندازند، یادگیری را به صورت الهام بخشی در بیاوریم. باید خاطر نشان کرد که هنر آموزش دادن تفکر خلاق، بیان و اظهار دانسته ها و امور شناخته شده نیست بلکه منبع الهام بودن کنجکاوی تفکر به وسیله باز کردن تفکر جدید با پرسش های غیر منتظره و پیش بینی نشده است.
- پاسخ دادن به پرسش های دانش آموزان :
پرسش های دانش آموزان اغلب لحظات آموزشی به وجود می آورد که معلمان را در مواقعی غافلگیر کرده و گیر می اندازد. معلمان تمایل دارند که به پرسش های خاصی پاسخ دهند، پرسش هایی که به صورت روزمره باشد و خیلی از چارچوب ها فراتر نرود. یک روز داشتم آموزش معلمی را می دیدم که طرز رنگ آمیزی را به کلاسی در پایه مقدماتی درس می داد. من از یکی از دانش آموزان پرسیدم : چطور می توانیم رنگ صورتی را بسازیم؟ معلم او بدون یک لحظه درنگ گفت: یک مقداری از رنگ قرمز را در کمی از رنگ سفید بریزید. این پاسخ درستی بود اما راه غلطی برای رسیدن به پاسخ بود. او بجای این که اجازه دهد دانش آموز تخیل کند، فرضیه ارائه کند و آزمایش کند، دانش آموز دانش آموز تشویق می شود که یک مسیر و راه غلطی را برود و به نوعی در یادگیری دچار درماندگی بشود.
- آیا ما به عنوان معلم، در فکر رضایت بخشی درونی هستیم یا این که می خواهیم مغز دانش آموزان را به رشد برسانیم؟ خیلی از معلمان از این که از طرف دانش آموزان شان مورد تشویق و احترام قرار گیرند و به عنوان یک متخصص تیزبین و وارد مطرح شوند احساس رضایت زیادی می کنند اما مطلع بودن از پاسخ به یک سوال دانش آموز چیزی نیست که یک معلم در دنیای امروز به آن اکتفا کند و خود را کامل بداند. ارائه پاسخ ها، یک ذهن و مغز یادگیرنده را به وجود نمی آورد، بلکه موجب ناتوانی ذهن می شود که ذهن دانش آموز را به صورت وابسته و غیر مستقل و فاقد قدرت انتقادی عمل بیاید. چنین تعلیم و تربیتی بیشتر مناسب و شایسته یک جامعه برده داری است. هنگامی که ما یک پاسخ را ارائه و طرح می کنیم، فرصت را برای آموزش تفکر و اندیشیدن و حل مساله از دست می دهیم. این دلیلی است که نشان می دهد که چرا دانش آموزان ما کمتر خلاق هستند و در واقع، باید اذعان داشت که مدارس، خود به خود به گونه ای مانع و سدی برای خلاقیت می شوند. مطالعات نشان می دهد که 98% از کودکان 3 تا 5 ساله می توانند به صورت واگرا فکر کنند در حالی که فقط 2% از افراد 25 ساله می توانند چنین تفکری داشته باشند.
- چه می شود که اگر یک معلم دانش آموز را با این جمله و عبارت تشویق کند ؟ «چه سوال خوبی پرسیدی!» با چنین کاری، وی دانش آموزش را به لحظه آموزشی ببرد که حالا بتواند از او سوال کند و بخواهد که درباره رنگ صورتی که در بالا اشاره شد بپرسد و از او بخواهد که درباره آن فکر کند. به نظر تو آن رنگ صورتی را که می خواهی درست کنی، می خواهی که چقدر روشن یا تیره باشد؟ وقتی که می خواهی به رنگ ها و رنگ آمیزی هایت نگاه کنی، فکر می کنی کدام یک از آنها شبیه صورتی باشد؟
در همان حالی که کودک دارد حدس هایی را می زند، علم او را تشویق می کند که ایده ها و طرح های ذهنی را مورد آزمایش قرار دهد و در یک برگه یا کاغذ آن چه را که در حال رخ دادن است را ببیند. کودک دارد ترسیم و رنگ آمیزی می کند و حالا یاد می گیرد که خودش بیاموزد (این در حالی است که در قبل، علم به وی می گفت که چگونه ترکیبات را به درست آورد). کودک از این طریق، دانش و علم و آزمایش کردن و آزمون را می آموزد و یاد می گیرد که چگونه هنر انتخاب و ترکیب رنگ ها را به کار ببرد و این مهم ترین چیزی است که در هنر نقاشی می باید اتفاق بیفتد. معلمی که راه ها را به دانش آموز خود نگوید، سبب می شود که وی یک فرد خلاق، یک دانشمند و یک هنرمند در آینده بشود. اگر ما از ارائه پاسخ ها خودداری کنیم، و به دانش آموزان بیاموزیم که چگونه پرسش کنند، آن ها خیلی زود به این موفقیت نایل می شوند که تخیلات خود را محک بزنند و از آن استفاده کنند و این گونه پرسش ها را از ذهن خود بپرسند. آنان به مرور زمان و با تمرین و تکرار، دارای مهارت در تفکر خلاق خواهند شد و می توانند آزمایشات خود را بنیان نهاده و از یادگیری مستقل خودشان لذت کافی ببرند. حتی عادات خلاق تخیل کردن، آزمایش کردن، پرسش گری و در نظر گرفتن راه های گوناگون و متنوع، از طریق تقلید یادگرفته می شوند. آموزش خوب و مناسب الگوها ها و مدل های خوبی را برای سرمشق گیری فراهم می آورد. هنگامی که معلمان و والدین، پرسشگری خوب و مناسب را الگو قرار می دهند، آنها دانش آموزانی را بار می آورند که عادت می یابند تا پرسش ها ی خوب و مناسبی را بپرسند و این کار، بخشی از شخصیت آنان می شود. هنگامی که معلمان و والدین پاسخ های تند و سریعی به دانش آموز می دهند، و راه‌حل‌های خشک و آمرانه ای را به آنها می گویند، آنها نیز افکار و ذهنی را مدل و الگو قرار می دهند که نتایج و پیامد های نسنجیده و حساب نشده و تایید نشده ای در بر دارد. این کار، طبعاً منجر به انتخاب های بد و نا مناسب می شود و آنان در ترکیب رنگ ها بد عمل کنند...

تفکر انتقادی در هنر: http: //www.bartelart.com/arted/question.html
By marvin barter 25/09/2011

  امتیاز: 0.00